- شاه
- پادشاه و ملک، شهریار
معنی شاه - جستجوی لغت در جدول جو
- شاه
- کسی که بر کشوری پادشاهی می کند، پادشاه، سلطان، شهریار، داماد، صاحب تاج و تخت، تاجور،
پسوند متصل به واژه به معنای بهترین مثلاً شاه بیت،
مهم ترین، اصلی، پسوند متصل به واژه به معنای بزرگ ترین مثلاً شاهراه، شاه پر، شاه تیر،
در ورزش شطرنج مهم ترین مهرۀ بازی که تنها یک خانه حرکت می کند،
شاه انجم: کنایه از شاه ستارگان، خورشید، شاه سیارات، شاه خاور، شاه خرگاه مینا، شاه گردون
شاه زنگ: کنایه از شب، تاریکی شب
- شاه
- سلطان، فرمانروا، هر چیز مهم و بزرگ
شاه رخ زدن: کنایه از فرصت را غنیمت شمردن، غلبه یافتن
با شاه پالوده نخوردن: کنایه از خود را برتر از دیگران پنداشتن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گواه
پارسی تازی گشته شاهی چوبدار گوسفنددار تیزبین
ب نلد چون کوه وساختمان، سخت خشم بلند مرتفع، کوه مرتفع
مشهور، معروف، نامی، سرشناس
مشاهده کننده، حاضر، نگاه کننده
خاکستری رنگ
پادشاهی، شاه بودن، فرمانروایی، سلطنت، مربوط به شاه، واحد سنتی پول ایران که در دورۀ قاجاریه برابر با پنجاه دینار ( دو پول) و در دورۀ پهلوی برابر با یک بیستم ریال ( پنج دینار) بوده است، در علم زیست شناسی ترتیزک
مفرد شهود، در علم حقوق کسی که در دادگاه دربارۀ موضوع مورد بحث شهادت می دهد، کسی که امری یا واقعه ای را به چشم خود دیده باشد و گواهی بدهد، گواه،
در علوم ادبی جمله یا عبارتی از نثر یا نظم که برای اثبات معنی لغت یا موضوعی بیاورند، کنایه از معشوق، محبوب، مرد یا زن خوب رو،
بازماندگان شهید مثلاً فرزند شاهد، دانشگاه شاهد، آنچه با آن بتوان وجود چیز دیگر را اثبات کرد
شاهد حال: گواه حاضر
شاهد عادل: شاهد راست گو که به گفته اش بتوان اعتماد کرد
شاهد معتمد: شاهد راست گو که به گفته اش بتوان اعتماد کرد، شاهد عادل
شاهد روز: کنایه از خورشید، شاهد رخ زرد، شاهد فلک
شاهد جان: کنایه از معشوق، محبوب، مقصود جان
در علوم ادبی جمله یا عبارتی از نثر یا نظم که برای اثبات معنی لغت یا موضوعی بیاورند، کنایه از معشوق، محبوب، مرد یا زن خوب رو،
بازماندگان شهید مثلاً فرزند شاهد، دانشگاه شاهد، آنچه با آن بتوان وجود چیز دیگر را اثبات کرد
شاهد حال: گواه حاضر
شاهد عادل: شاهد راست گو که به گفته اش بتوان اعتماد کرد
شاهد معتمد: شاهد راست گو که به گفته اش بتوان اعتماد کرد، شاهد عادل
شاهد روز: کنایه از خورشید، شاهد رخ زرد، شاهد فلک
شاهد جان: کنایه از معشوق، محبوب، مقصود جان
منسوب به شاه، واحد پول خرد برابر با یک بیستم ریال که در عهد قاجاریه و اوایل پهلوی رایج بود، تره تیزک
بلند، مرتفع
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر هفتواد یکی از پهلوانان دوران اردشیر بابکان پادشاه ساسانی، نام یکی از راویان شاهنامه