- شالنگی
- موتاب ریسمان تاب کسی که ریسمان جهت خیمه و مانند آن تابند
معنی شالنگی - جستجوی لغت در جدول جو
- شالنگی ((لَ))
- موتاب، ریسمان تاب، کسی که ریسمان جهت خیمه و مانند آن تابد
- شالنگی
- موتاب، ریسمان تاب،
برای مثال وه کز استیلای نفس شالهنگ / همچو شالنگی ست واپس رفتنم (غضائری - لغتنامه - شالنگی)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نمد اسب، گلیمی که زیر سایر فرش ها می اندازند
علو، افتخار، اعتلا
نارنجی
گیاهی از تیره نعناعیان شبیه بگیاه بادر نجبویه دارای برگها دراز و باریک و نوک تیز. گلهایش آبی یا بنفش یا سفید و کاسبرگهایش دو قطعه یی است
رشد، نمو، عمل بالنده
پرنده ایست سیاه رنگ ساری سار، یکی از فروع دستگاه شور، سازیست چون کمانچه که با کمان نوازند
سورنای سرنا شهنا
گرو گروگان رهن، سرکشی عاصی
جانوری که شکار کنند
نان شترنگی، بوب شترنگی
استخوان پاشنه پا کعب بجول بژول وژول، بجول که با آن قمار کنند، تار ابریشمی (ساز و غیره)
گرو، گروگان، مکر، فریب، سرکش و نافرمان
میوه ای از نوع مرکبات، کوچک تر از نارنج، خوش طعم و شیرین که پوست آن به راحتی کنده می شود. درخت این گیاه از درخت نارنج و پرتقال کوچک تراست و تخم آن کاشته می شود
جانوری که آن را شکار می کنند، نخجیر، صید
اشتالنگ، استخوانی در میان بند و ساق پا، استخوان پاشنۀ پا، استخوانی که از میان بند پا و ساق پاچۀ گوسفند بیرون می آوردند و با آن قمار می زدند، قاب، بجل، بجول، بژول
سرنا، از سازهای بادی که از لوله ای دراز چوبی یا فلزی با چند سوراخ تشکیل شده، نای ترکی، سرغین، سورنای، نای رومی، شهنا، سورنا
حالت و کیفیت مالنده مالش
آنکه زود مریض شود، آنکه بر او از سرمای کم زکام افتد، بنایی که مصالح محکم ندارد
نالان بودن، ناله و گریه و اندوه و الم و زاری
اول هر چیز را که رنگ کنند (رنگ) گویند و چون آن رنگ بجامه دیگر سرایت کند (وارنگی) نامند: (صفای صبحدم آیینه وارش شفق وار نگی گلگون غذارش) (محسن تاثیر)
کسی که شبهای ماه رمضان مردم را بهنگام سحر بیدار کند
گیاهی از خانوادۀ نعناع با برگ هایی باریک شبیه برگ ریحان و گل های آبی رنگ که تخم آن مصرف دارویی دارد
اذان گو
نوعی از ترنج میباشد که بسیار شیرین و نازک و با آن مربا میسازند
عقربه