- شالم
- گندم تلخه
معنی شالم - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دردناک، اندوه
ستمگر، بیدادگر، جفاکار
تندرست
در بر گیرنده، دارای
دانشمند، جهان، گیتی
بی گزند و درست، بی عیب، صحیح
پوشسبا (پوشسب احتلام)، بالیده برنا (بالغ)
برابر هموار
دردناک شدن دردیافت ویدا درد یافتن اندوهگین شدن دردمندی نمودن، اندوهناکی اندوهگنی، جمع تالمات
فراگیرنده، عمومیت دارنده
پیه ناک، پیه ده، پیده دارنده پیه فروش
فرانسوی دلبری دلربایی دلارایی، ارژن درخت ارژن
شلتوک، برنجی که هنوز از پوست در نیامده باشد
ازپارسی شالک شال کوچک
پرورنده اسپ
پارسی تازی گشته شلمک، خر سنگ گیاهان شیلم گیاهی است از تیره گندمیان که دارای خوشه هایی کوچکی می باشد، نباتی است یک ساله و دانه های آن مدت مدیدی قادرند که قوه نمای خود را حفظ کنند شلمک یکی از گیاهان خوب مراتع و در هر سال سه مرتبه میشود آن را درو کرد زوان دنقه شیلم چچم چچن
پارسی تازی گشته شیلم شلمک از گیاهان
بیوه، زن شوهرمرده، غیر دوشیزه
داننده، دانا، دانشمند، از نام های خداوند
دردمند شدن، آزرده شدن، دردناک شدن، دردمندی
دنیا و آنچه در آن است، جهان، گیتی، خلق، روزگار
عالم آخرت: مقابل دنیا، جهان دیگر، آن جهان
عالم امر: در فلسفه عالم ملائکه، عالم ملکوت
عالم امکان: در فلسفه آنچه غیر از ذات خدا است، عالمی که وجود یا عدم وجود آن ضروری نباشد، جهان ماده، عالم ظاهر
عالم بالا: در فلسفه عالم علوی
عالم برزخ: مقام ارواح از هنگام مرگ تا قیامت
عالم جان: در فلسفه عالم ارواح، دنیا، این جهان
عالم جبروت: در فلسفه و تصوف عالم مجرد از صورت، ماده و زمان
عالم جسمانی: جهان جسمانی، عالم طبیعت و ماده
عالم حس: مقابل عالم غیب، عالم حسی، در فلسفه عالم شهود، عالم شهادت
عالم خاک: کنایه از دنیا، کنایه از جسد آدمی
عالم خلق: در فلسفه موجودات عالم جسمانی، کائنات
عالم دیگر: عالم آخرت، مقابل دنیا، جهان دیگر، آن جهان
عالم ذر: عالم خلقت که خداوند ابنای بشر را مانند ذرات از صلب آدم ابوالبشر به وجود آورد
عالم سفلی: مقابل عالم علوی، در فلسفه عالم پایین، زمین، این جهان
عالم شهادت: مقابل عالم غیب، عالم ظاهر و آشکار، عالم اجسام
عالم صغیر: جهان کوچک، انسان، جسم انسان
عالم علوی: عالم امر، مقابل عالم سفلی، عالمی که در آن مادّه وجود ندارد، آسمان
عالم امر: عالم علوی، مقابل عالم سفلی، عالمی که در آن مادّه وجود ندارد، آسمان
عالم غیب: مقابل عالم شهادت، در فلسفه جهان دیگر، عالم آخرت
عالم قدس: در فلسفه عالم الهی، عالم اسما و صفات حق
عالم کبیر: در فلسفه جهان بزرگ، همۀ جهان، افلاک و هر چه در آن ها است
عالم کون و فساد: در فلسفه دنیای فانی، عالم سفلی
عالم لاهوت: در فلسفه عالم خداوندی، عالم سرمد، مرتبۀ ذات احدیت
عالم مثال: در فلسفه عالمی لطیف تر نسبت به عالم اجسام. هرچه در عالم شهادت وجود دارد نظیر آن در عالم مثال موجود است
عالم معنی: در فلسفه آنچه متعلق به معنی و حقیقت باشد، عالم ملکوت
عالم ملک: در فلسفه عالم وجود، عالم اجسام، عالم شهادت
عالم ملکوت: در فلسفه عالم جبروت، عالم امر
عالم ناسوت: در فلسفه عالم اجسام، عالم طبیعی و مادی، دنیای فانی، این جهان
عالم آخرت: مقابل دنیا، جهان دیگر، آن جهان
عالم امر: در فلسفه عالم ملائکه، عالم ملکوت
عالم امکان: در فلسفه آنچه غیر از ذات خدا است، عالمی که وجود یا عدم وجود آن ضروری نباشد، جهان ماده، عالم ظاهر
عالم بالا: در فلسفه عالم علوی
عالم برزخ: مقام ارواح از هنگام مرگ تا قیامت
عالم جان: در فلسفه عالم ارواح، دنیا، این جهان
عالم جبروت: در فلسفه و تصوف عالم مجرد از صورت، ماده و زمان
عالم جسمانی: جهان جسمانی، عالم طبیعت و ماده
عالم حس: مقابل عالم غیب، عالم حسی، در فلسفه عالم شهود، عالم شهادت
عالم خاک: کنایه از دنیا، کنایه از جسد آدمی
عالم خلق: در فلسفه موجودات عالم جسمانی، کائنات
عالم دیگر: عالم آخرت، مقابل دنیا، جهان دیگر، آن جهان
عالم ذر: عالم خلقت که خداوند ابنای بشر را مانند ذرات از صلب آدم ابوالبشر به وجود آورد
عالم سفلی: مقابل عالم علوی، در فلسفه عالم پایین، زمین، این جهان
عالم شهادت: مقابل عالم غیب، عالم ظاهر و آشکار، عالم اجسام
عالم صغیر: جهان کوچک، انسان، جسم انسان
عالم علوی: عالم امر، مقابل عالم سفلی، عالمی که در آن مادّه وجود ندارد، آسمان
عالم امر: عالم علوی، مقابل عالم سفلی، عالمی که در آن مادّه وجود ندارد، آسمان
عالم غیب: مقابل عالم شهادت، در فلسفه جهان دیگر، عالم آخرت
عالم قدس: در فلسفه عالم الهی، عالم اسما و صفات حق
عالم کبیر: در فلسفه جهان بزرگ، همۀ جهان، افلاک و هر چه در آن ها است
عالم کون و فساد: در فلسفه دنیای فانی، عالم سفلی
عالم لاهوت: در فلسفه عالم خداوندی، عالم سرمد، مرتبۀ ذات احدیت
عالم مثال: در فلسفه عالمی لطیف تر نسبت به عالم اجسام. هرچه در عالم شهادت وجود دارد نظیر آن در عالم مثال موجود است
عالم معنی: در فلسفه آنچه متعلق به معنی و حقیقت باشد، عالم ملکوت
عالم ملک: در فلسفه عالم وجود، عالم اجسام، عالم شهادت
عالم ملکوت: در فلسفه عالم جبروت، عالم امر
عالم ناسوت: در فلسفه عالم اجسام، عالم طبیعی و مادی، دنیای فانی، این جهان
شلتوک، برنجی که هنوز آن را از پوست در نیاورده باشند، برنج نکوبیده ای که دارای پوستۀ نازک گندمی رنگ است، چلتوک
درست، بی عیب، فاقد بیماری، تندرست، در دستور زبان عربی، ویژگی کلمه ای که در برابر فا و عین و لام آن حرف عله (واو، الف، ی) نباشد مانند نصر که حرف عله ندارد، در علوم ادبی در علم عروض ویژگی بحری از شعر که زحاف در آن نباشد
اشتلم، زور، ستم، پرخاش و هیاهو، داد و فریاد، تندی، لاف زدن، رجزخوانی
فراگیرنده و به همه رسنده، همه را فرارسنده، کافی، کامل، حاوی، دربردارنده
ستمگر، بیدادگر، جبّار، ستمکار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه، جان آزار، جایر، جفاجو، جفاگر، دژآگاه، مردم گزا، پر جفا، پر جور، استمگر
دانۀ سرخ و تلخ گیاهی که از جو باریک تر است و ضماد آن برای معالجۀ دمل به کار می رود، چچن، چچم، شلمک، شولم، شیله، گندم دیوانه
کسی که چیزی را در غیر موضع خود نهد، جابر، ستمگر، متعدی، جفاکار، ظلم کننده
کسی که او را دانش باشد، مقابل جاهل
کالمه پارسی است زنی را گویند که شوهرش مرده و پیر بمانده عروس مدح تو بکر آمد از سراچه فکرم نه هم چو زان دگر شاعران عجوزه و کالم (ابن یمین) فرانسوی آرام آسوده فرو نشسته: چون درد یا خشم آسایش خاموشی فرو نشستگی زنی که شوهرش مرده یا طق گرفته باشد بیوه: (پای تو از میانه رفت و زنت ماند کالم که نیز نکند شوی)