جدول جو
جدول جو

معنی سیگارکش - جستجوی لغت در جدول جو

سیگارکش
(تَ / تِ)
سیگار کشنده. آنکه سیگار کشد. کسی که سیگار را دود کند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیگار
تصویر سیگار
استوانۀ کاغذی کوچک محتوی توتون برای کشیدن و دود کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیکارکش
تصویر پیکارکش
پیکار کشنده، پایدار و بردبار در پیکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیمارکش
تصویر تیمارکش
اندوهگین، رنجور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیگارت
تصویر سیگارت
سیگار، استوانۀ کاغذی کوچک محتوی توتون برای کشیدن و دود کردن
فرهنگ فارسی عمید
(کَ / کِ)
عمل سیگارکش. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
سیگار. رجوع به سیگار شود، قرقرۀ باریک دارای نخی نازک (نخ یا ابریشم) که برای نازک دوزی و پس دوزی بکار میرود. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
منسوب به سیگار، سیگارفروش، (فرهنگ فارسی معین)، سیگارکش
لغت نامه دهخدا
برگ بریده یا خردکردۀ توتون که معمولاً در کاغذ نازک پیچیده شده است و برای ’کشیدن دود’ آن بکار میرود، سیگار به این معنی را فرنگیها سیگارت میگویند، و در اصطلاح آنها سیگار اطلاق میشود به آنچه ما سیگار برگ میگوئیم و عبارت است از برگهای توتون که آنها را پیچیده و بشکل استوانه مانندی درآورده اند، اگرچه گاه مواد دخانیه را اگر در کاغذ یا هر ماده ای جز برگ توتون پیچیده شده باشد، سیگارت و اگر در برگ توتون پیچیده شده باشد، سیگار میخوانند، استعمال توتون را فاتحین اسپانیایی آمریکا از بومیان آن سرزمین آموختند و لفظ سیگار مأخوذ از اسپانیایی و اصلاً مأخوذ از نام توتون بزبان بومی (احتمالاً زبان مالایی) است، توتون در 1605 میلادی کم و بیش در عثمانی و مصر و هند شناخته شده بود، توتون ظاهراً بتوسط پرتغالیها وارد ایران شد، تاریخ ورودش را بعضی 1590 میلادی / 999 هجری قمری و برخی 1599 میلادی / 1008 هجری قمری نوشته اند، در زمان شاه عباس کبیر در ایران رواج داشت، دود سیگار محتوی نیکوتین، گاز کربونیک، اکسید کربون، آمونیاک، آلدئیدها و تعدادی از ترکیبات عالی قیری است، امروز این مسئله متفق فیه است که نیکوتین و آمونیاک و مواد قیری موجود در دود سیگار تحریک کننده است، صافیهایی که در چوب سیگار یا در ته سیگار (مانند مشتوک) قرار میدهند، قسمتی از این مواد را میگیرد، آمار بستگی بین استعمال دخانیات و سرطان ریه حاکی از رابطه ای میان این دو هست، ولی عوامل متعدد دیگر نیز در ابتلاء به سرطان ریه در کار میباشد، (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(نِ غَ)
دهی است از دهستان سمام بخش رودسر شهرستان لاهیجان. واقع در 26هزارگزی جنوب امام. محلی کوهستانی و هوای آن سردسیر و سکنۀ آن 260 تن است. آب آن از چشمه سار تأمین میشود. محصول آن غلات، گردو و لبنیات و شغل اهالی گله داری است. بیشتر سکنۀ آن در زمستان برای تهیۀ علوفه گله های خود به گیلان میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(عَمْ بَ)
دینارکشنده. که دینار حمل کند. حامل دینار:
هر آنکس که شد در جهان شاه وش
سرش گردد از گنج دینارکش.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
بیمار و مریض و مغموم و اندوهگین. (ناظم الاطباء) :
جان ازتنش تیمارکش چون چشم او بیمار و خوش
دل چون دهانش پسته وش خونین و خندان آمده.
خاقانی.
خر این جایگه لنگ و تیمارکش
از آن به که پیش ملک بارکش.
سعدی (بوستان).
، سرپرست. دلسوز. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : امیرالمؤمین ما را منشوری فرستاده است که چنین ولایت که بی خداوند و بی تیمارکش ببینیم بگیریم. (تاریخ بیهقی از یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(اَ قَ)
پیکارکشنده. جدلی. که پیکار کشد. خصیم. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سیارخش
تصویر سیارخش
نوعی اسب سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
اسپانیایی دی کر (دی کر دود کننده) سیگار برگ، گیلز کاغذی که در آن توتون برای کشیدن ریزند، قرقره باریک دارای نخ نازک (نخ یا ابریشم) که برای نازک دوزی به کار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
گونه ای پرنده شکاری دور پرواز که جثه اش به اندازه سه برابر یک کبوتر است و دارای چشمی بسیار دوربین است و اوجش نیز بسیار است. پرهای بدنش سفید و خال هایش سیاه رنگند سیسالک شیشلنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیگار کشی
تصویر سیگار کشی
عمل سیگار کش
فرهنگ لغت هوشیار
برگ بریده یا خرد کرده توتون که معمولاً در کاغذ پیچیده شده و برای کشیدن دود آنرا بکار میبرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیگار کش
تصویر سیگار کش
آن که سیگار کشد کسی که سیگار را دود کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیگاری
تصویر سیگاری
منسوب به سیگار، سیگار فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیگاری
تصویر سیگاری
سیگارکش، سیگاری که در آن حشیش ریخته باشند، سیگار فروش
فرهنگ فارسی معین
توتون ریز شده ای که در کاغذ نازکی لوله شده است و از انواع دخانیات به شمار آید، سیگارت
فرهنگ فارسی معین
اندوه گسار، غم خوار، پرستار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دودی، سیگارکش، سیگارفروش، مربوط به سیگار
فرهنگ واژه مترادف متضاد