جدول جو
جدول جو

معنی سیگاری

سیگاری
سیگارکش، سیگاری که در آن حشیش ریخته باشند، سیگار فروش
تصویری از سیگاری
تصویر سیگاری
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با سیگاری

سیگاری

سیگاری
منسوب به سیگار، سیگارفروش، (فرهنگ فارسی معین)، سیگارکش
لغت نامه دهخدا

سیگارت

سیگارت
اسپانیایی دی کر (دی کر دود کننده) سیگار برگ، گیلز کاغذی که در آن توتون برای کشیدن ریزند، قرقره باریک دارای نخ نازک (نخ یا ابریشم) که برای نازک دوزی به کار میرود
فرهنگ لغت هوشیار

سیگارت

سیگارت
سیگار، استوانۀ کاغذی کوچک محتوی توتون برای کشیدن و دود کردن
سیگارت
فرهنگ فارسی عمید

بیگاری

بیگاری
نسبت به بیگار است، کار اجباری بی مزد، (یادداشت مؤلف)، کار بی مزد، کار رایگان، سخره، شاکار، شایگان:
از عبدالملک نقاش مهندس شنودم که روزی پیش سرهنگ بوعلی کوتوال گفت هفت بار هزار هزار درم نفقات شده است بوعلی گفت مرا معلوم است که دو چندین حشر و بیگاری بوده است و همه بعلم من بود، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 508)، این کوشک بچهار سال برآمد و برون از حدنفقات کرد و حشر و مرد بیگاری به اضعاف آن آمد، (تاریخ بیهقی ص 508)،
منشین بی کار از آنکه بیگاری
به زانکه کنی بخیره بی کاری،
ناصرخسرو،
من ز بیگاری ارچه در کارم
بسلاح تو میکنم پیکار،
خاقانی،
- امثال:
بیگاری بهتر که بی کاری، بیگاری به که بی کاری،
بیگاری به از بیکاری است، (انجمن آرا)،
- به بیگاری گرفتن، به سخره گرفتن، (یادداشت مؤلف)، رجوع به بیگار شود
لغت نامه دهخدا

سیگارت

سیگارت
سیگار. رجوع به سیگار شود، قرقرۀ باریک دارای نخی نازک (نخ یا ابریشم) که برای نازک دوزی و پس دوزی بکار میرود. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا