جدول جو
جدول جو

معنی سیستن - جستجوی لغت در جدول جو

سیستن
جهیدن، جستن
تصویری از سیستن
تصویر سیستن
فرهنگ لغت هوشیار
سیستن
جستن، جهیدن، جست و خیز کردن
تصویری از سیستن
تصویر سیستن
فرهنگ فارسی عمید
سیستن
((تَ))
جهیدن
تصویری از سیستن
تصویر سیستن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیستم
تصویر سیستم
سامانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زیستن
تصویر زیستن
زندگانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیستن
تصویر جیستن
برجستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سگستن
تصویر سگستن
گسستن، بریدن، قطع شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکستن
تصویر سکستن
گسیختن و پاره گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهستن
تصویر سهستن
ترسیدن و رمیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیمتن
تصویر سیمتن
دارنده بدن سفید، جوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیستم
تصویر سیستم
ترتیب، قاعده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیستن
تصویر زیستن
زندگی کردن، زندگانی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکستن
تصویر سکستن
گسستن، گسیختن، کنده شدن، جدا شدن، برای مثال چونکه از امرودبن میوه سکست / گشت اندر عهد و نذر خویش سست (مولوی - ۴۰۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریستن
تصویر ریستن
ریدن، بیرون ریختن مدفوع شکم از راه مقعد، تغوّط کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سهستن
تصویر سهستن
نمایان شدن، به نظر آمدن
ترسیدن، رم کردن و گریختن، رمیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیستم
تصویر سیستم
مجموعه ای متشکل از عناصر مرتبط با یکدیگر که مسئول انجام کار خاصی هستند،
دستگاه مثلاً سیستم گوارشی، سیستم بانکی،
آنچه شکل، ساختار و یا تجهیزات متفاوت یک وسیله را تعیین می کند مثلاً سیستم کامپیوتر،
مجموعه ای از قواعد و اصول تثبیت شده مثلاً سیستم متری، قاعده، شیوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریستن
تصویر ریستن
ریدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریستن
تصویر ریستن
((تَ))
گریه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زیستن
تصویر زیستن
((تَ))
زندگانی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیستم
تصویر سیستم
((تِ))
روش، طریقه، دستگاه، نظام، مدل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سهستن
تصویر سهستن
((سَ هِ تَ))
نمایان شدن، ظاهرشدن، نگریستن، ترسیدن، رمیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جیستن
تصویر جیستن
جستن، برجستن، برای مثال چون بدیدم روی خوبت درزمان برجیستم / گرم در کار آمدم موقوف مطرب نیستم (مولوی - لغت نامه - جیستن)
فرهنگ فارسی عمید