جدول جو
جدول جو

معنی سیسالی - جستجوی لغت در جدول جو

سیسالی
معرب ساسالیوس است، (تحفۀ حکیم مؤمن)، رجوع به سیسالیوس و دزی ج 1 ص 713 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نیساری
تصویر نیساری
سپاهی، لشکری، سرباز داوطلب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امسالی
تصویر امسالی
مربوط به امسال، در سال جاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیسالیوس
تصویر سیسالیوس
گیاهی شبیه رازیانه با تخم سبز رنگ به اندازۀ دانۀ گندم که در طب قدیم برای معالجۀ بعضی بیماری های ریه و معده به کار می رفته
سسالی، سسالیوس، ساسالیوس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدسالی
تصویر بدسالی
خشکسالی، سال کمیابی و گرانی خواربار، قحط سالی، تنگ سال، تنگ سالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیسالنگ
تصویر سیسالنگ
دم جنبانک، پرندۀ کوچک خاکستری رنگ و به اندازۀ گنجشک که بیشتر در کنار آب می نشیند و پشه و مگس صید می کند و غالباً دم خود را تکان می دهد
دم بشکنک، دمتک، دم سنجه، دم سیجه، دم سیچه، سریچه، شیشالنگ، کراک، آبدارک، گازرک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساسانی
تصویر ساسانی
مربوط به ساسانیان مثلاً سکه های ساسانی، از نوادگان ساسان مثلاً خاندان ساسانی
فرهنگ فارسی عمید
خوراک آبدار مانند آبگوشت که از شکمبه و شیردان گوسفند درست می کنند، شکمبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سسالی
تصویر سسالی
سیسالیوس، گیاهی شبیه رازیانه با تخم سبز رنگ به اندازۀ دانۀ گندم که در طب قدیم برای معالجۀ بعضی بیماری های ریه و معده به کار می رفته
سسالیوس، ساسالیوس
فرهنگ فارسی عمید
انگدان رومی است، اندکی از انگدان دیگر درازتر است و سپیدتر، گرم و خشک است، به درجۀ دوم لطیف کننده و تحلیل کننده است و خداوند صرع را سود دارد، و بلغم فسرده بگدازد و اندر شراب خورند مضرت سرماها بازدارددر سفرها و درد پشت را ببرد، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، به لغت یونانی ساسالیوس است که انجدان باشد و آن رستنی باشد معروف، (برهان) (آنندراج)، انجدان، نوعی از رازیانه، (از دزی ج 1 ص 713)، رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن، اختیارات بدیعی و ترجمه صیدنه و انگدان شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
سیسالنگ. مرغکی که در کنار آبها نشیند و پیوسته دم جنباند. صعوه. (ناظم الاطباء). گونه ای پرندۀ شکاری دورپرواز که جثه اش به اندازه سه برابر یک کبوتر است و دارای چشمی بسیار دوربین میباشد و اوجش نیز بسیار است. پرهای بدنش سفید و خالهای سیاه رنگند. سیسارک. شیشلنگ. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
معرب سسالیوس که نباتی است به لغت یونانی. (منتهی الارب). مأخوذ از یونانی، انغوزه. (ناظم الاطباء). سسالیوس کاشم رومی بود و بعضی طبیبان گویند انجدان رومی است. (الابنیه عن حقائق الادویه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از همسالی
تصویر همسالی
اتحاد در سن و سال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیساری
تصویر نیساری
لشکری، سرباز داوطلب
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به نیسان. یا ابر نیسانی. ابری که در ماه نیسان پدید آید: ز گریه ابر نیسانی دم سرد زمستانی چه حیلت کرد کز بپرده مدام آورد مستان را (دیوان کبیر 45: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به میسان، اهل میسان دست میسانی، نوعی پارچه که درمیسان بافته میشد: (چنانک بیکی شهرادیم پیرایند و بیکی شهر دیبا بافند... وبیکی شهرمیسانی بافند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیسانی
تصویر غیسانی
پارسی تازی گشته کاشانی کاشی خوبروی خوش اندام
فرهنگ لغت هوشیار
سیری: گرگی بود که از پاره کردن و خوردن سیرابی نداشت. (صبحی افسانه های کهن 108: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیسالیوس
تصویر سیسالیوس
گیاهی شبیه رازیانه
فرهنگ لغت هوشیار
گونه ای پرنده شکاری دور پرواز که جثه اش به اندازه سه برابر یک کبوتر است و دارای چشمی بسیار دوربین است و اوجش نیز بسیار است. پرهای بدنش سفید و خال هایش سیاه رنگند سیسالک شیشلنگ
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به سیستان از مردم سیستان اهل سیستان سگزی، زبان و لهجه مردم سیستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیگاری
تصویر سیگاری
منسوب به سیگار، سیگار فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمساری
تصویر سمساری
سپساری داستاری عمل و شغل سمسار، دکان سمسار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساسانی
تصویر ساسانی
منسوب به ساسان از خانواده ساسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدسالی
تصویر بدسالی
خشکسالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیحالی
تصویر بیحالی
حالت و کیفیت بیحال
فرهنگ لغت هوشیار
گونه ای پرنده شکاری دور پرواز که جثه اش به اندازه سه برابر یک کبوتر است و دارای چشمی بسیار دوربین است و اوجش نیز بسیار است. پرهای بدنش سفید و خال هایش سیاه رنگند سیسالک شیشلنگ
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی چتراک از گیاهان دارویی گیاهی است از تیره چتریان که دو ساله یا پایاست. برگهایش دارای بریدگیهای عمیق و گلهایش سفید یا قرمز است. این گیاه در مناطق خشک و معتدل اروپا و آسیا میروید و از ریشه آن جهت معالجه صرع استفاده میکنند سسالیوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمساری
تصویر سمساری
دلالی، واسطه گری، دکان سمسار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیگاری
تصویر سیگاری
سیگارکش، سیگاری که در آن حشیش ریخته باشند، سیگار فروش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیرابی
تصویر سیرابی
شکنبه گوسفند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیساری
تصویر نیساری
((نِ))
سپاهی، لشکری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیالیت
تصویر سیالیت
Fluidity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سیلابی
تصویر سیلابی
Syllabic, Torrential
دیکشنری فارسی به انگلیسی
غاری در روستای بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی