جدول جو
جدول جو

معنی سیس - جستجوی لغت در جدول جو

سیس
اسب به ویژه اسب تندرو، جهنده و چابک، بوز، براق، سابح، چهارگامه، چارگامه، گام زن، شولک، جواد، بادرفتار، ره انجام، بالاد
تصویری از سیس
تصویر سیس
فرهنگ فارسی عمید
سیس
اسب جلد و تند وتیز باشد، (برهان) (جهانگیری)، قیاس کنید با ’سیسو’ (اسب) در زبان اکدی و آشوری که در آرامی ’سوسیا’ شده و بصورت هزوارش وارد پهلوی گردیده، رجوع به سوسبار شود، (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین) :
تنگ گردد چون دل عاشق جهان بر دشمنت
روز هیجا چون کنی بر سیس یکران تنگ تنگ،
جمال الدین عبدالرزاق اصفهانی،
، جست و خیز، رجوع به سیستن شود، ظرف شیرآب، (برهان) (جهانگیری) (آنندراج)، ریسمان از لیف خرمابن ساخته شده، (ناظم الاطباء)، بزبان علمی هندی سر را گویند، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
سیس
نام یکی از دهستانهای پنجگانه شهرستان شبستر شهرستان تبریز، از 12 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته جمعیت آن در حدود 10833 تن است، از قرای مهم آن علیشاه، ساربانقلی، امیرزکریا، ملکزاده و کندرود را می توان نام برد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
قصبۀ مرکز دهستان سیس بخش شبستر شهرستان تبریز، دارای 3269 تن سکنه، آب آن ازچشمه، محصول آنجا غلات، جو و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
سیس
جهنده، تندرو
تصویری از سیس
تصویر سیس
فرهنگ لغت هوشیار
سیس
اسب جلد و تند و تیز
تصویری از سیس
تصویر سیس
فرهنگ فارسی معین
سیس
از انواع سوسک، موریانه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رسیس
تصویر رسیس
ثابت و استوار، خبری که درستی آن ثابت نشده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دسیس
تصویر دسیس
کسی که برای کسب خبر، پنهانی به جایی فرستاده شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
بخیل، فرومایه، پست، لئیم، رذل، دنی، سفله
فرهنگ فارسی عمید
از احجار کریمه شبیه زمرد و رنگ آن سبز و صاف و گاهی بزردی میزند و با زمرد اختلاف زیادی ندارد مگر در سختی و خشکی. (از بحر الجواهر ص 168)
لغت نامه دهخدا
به معنی سیسرو باشد که کرم گندم خراب کن است، (برهان) (از آنندراج)، رجوع به سیسرو، سوس و سیسرک شود، نام غله ای است که آنرا مشتک نیز گویند، (برهان) (فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(سَ سَ)
یک نوع درختی که از چوب آن تیر سازند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حسیس
تصویر حسیس
کشته مرده، آواز نرم، آوای آتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
ناکس، فرومایه، دون، پست، حقیر، رذل، سبکمایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دسیس
تصویر دسیس
گند بغل، انیشه (جاسوس) ، کباب، فریبکاری پوشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسیس
تصویر اسیس
تای تایگانه، بن بنیاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
((خَ))
فرومایه، بخیل، جمع خساس، اخسه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
کنس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
Miserly, Tightfisted
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
avare
دیکشنری فارسی به فرانسوی
کک مک صورت
فرهنگ گویش مازندرانی
لثه
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
tacaño, avaro
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
कंजूस
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
pelit
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
ขี้เหนียว , ขี้เหนียว , ขี้เหนียว
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
gierig, gierigaard
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
скупий , скупий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
avaro
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
mesquinho, avaro
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
吝啬的 , 吝啬鬼
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
skąpy, skąpiec
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
geizig, Geizhals
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
скупой
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
קמצן , קמצן
دیکشنری فارسی به عبری