جدول جو
جدول جو

معنی سیرنگ - جستجوی لغت در جدول جو

سیرنگ
(دخترانه)
سیمرغ
تصویری از سیرنگ
تصویر سیرنگ
فرهنگ نامهای ایرانی
سیرنگ
مرغی است افسانه یی سیمرغ، خیال محال اندیشه باطل و بیهوده
تصویری از سیرنگ
تصویر سیرنگ
فرهنگ لغت هوشیار
سیرنگ
((رَ))
سیمرغ، عنقاء
تصویری از سیرنگ
تصویر سیرنگ
فرهنگ فارسی معین
سیرنگ
سیمرغ، در افسانه ها مرغی بسیار بزرگ که در کوه قاف آشیان داشته و مظهر عزلت یا نایابی است، عنقای مغرب، عنقا برای مثال همه عالم ز فتوح تو نگارین گشته ست / همچو آکنده به صدرنگ نگارین سیرنگ (فرخی - ۲۰۵)
تصویری از سیرنگ
تصویر سیرنگ
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سارنگ
تصویر سارنگ
(پسرانه)
نام سازی شبیه به کمانچه، نام یکی از گوشه های موسیقی ایرانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نیرنگ
تصویر نیرنگ
توطئه، شعبده، مکر، تقلب، حقه، فقه، تزویر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بیرنگ
تصویر بیرنگ
چیزی که رنگ ندارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیرنگ
تصویر پیرنگ
پروژه، طرح
فرهنگ واژه فارسی سره
پرنده ایست سیاه رنگ ساری سار، یکی از فروع دستگاه شور، سازیست چون کمانچه که با کمان نوازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیرنگ
تصویر نیرنگ
مکر، حیله، فریب، خاتوله، تنبل، ترفند، شکیل، دویل، دغلی، شید، چاره، گول، خدعه، حقّه، غدر، دستان، اشکیل، ریو، ستاوه، گربه شانی، کید، قلّاشی، دلام، ترب، تزویر، نارو، احتیال، روغان، کلک
سحر، افسون، شعبده
در آیین زردشتی بعضی از مراسم دینی و دعاهای مخصوص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیرنگ
تصویر نیرنگ
افسون، ساحری، افسونگری، فریب، مکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سارنگ
تصویر سارنگ
((رَ))
سار، سازی است مانند کمانچه که با آرشه نواخته می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیرنگ
تصویر نیرنگ
((نِ رَ))
هر یک از مراسم دینی و مناسک مذهبی، (زردشتی) دعای مختصر (به زبان اوستایی یا پهلوی یا پازند) مانند، نیرنگ آتش، سحر، جادو، طلسم، شعبده، حقه بازی، حیله، مکر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیرنگ
تصویر نیرنگ
((رَ))
طرحی که نقاش با زغال و جز آن بار اول کشد، رنگی که نقاش بکار برد، طرح هر چیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سترنگ
تصویر سترنگ
استرنگ، برای مثال همیشه تا به زبان گشاده از دل پا ک / سخن نگوید همچون تو و چو من سترنگ (فرخی - ۲۰۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سارنگ
تصویر سارنگ
گوشه ای در آواز دشتی و بیات ترک که این دو را به هم مرتبط می کند
فرهنگ فارسی عمید
فرانسوی آبدزدک کاپیش (گویش گیلکی) تلمبه کوچک شیشه یی که به وسیله آن دارویی مایع را در زیر پوست و داخل بدن تزریق کنند آبدزدک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرنگ
تصویر سرنگ
((سُ رَ))
تلمبه کوچک شیشه ای یا پلاستیکی برای تزریق دارو به داخل بدن
فرهنگ فارسی معین
تلمبۀ کوچک شیشه ای یا فلزی یا پلاستیکی با سوزن توخالی که به وسیلۀ آن داروی مایع را در زیر پوست یا میان رگ داخل می کنند
فرهنگ فارسی عمید