جدول جو
جدول جو

معنی سیالت - جستجوی لغت در جدول جو

سیالت
قله ای به ارتفاع، ۱۸۰ متر در کلاردشت
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

هر یک از بخش های بزرگ عضو یک فدراسیون که تشکیل یک کشور واحد را می دهند، فرمانروایی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیادت
تصویر سیادت
شرف و سروری یافتن، بزرگی و مهتری یافتن، مجد، بزرگی، مهتری، سروری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاقت
تصویر سیاقت
طرز، روش، روش خواندن و بیان کردن حدیث، راندن چهارپایان، راندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاست
تصویر سیاست
اداره و مراقبت امور داخلی و خارجی کشور، درایت، باهوشی، خردمندی،
کنایه از حسابگری منفعت جویانه، برنامۀ کار یا شیوۀ عمل، عقوبت، مجازات
سیاست کردن: عقوبت کردن، مجازات کردن، تنبیه کردن
سیاست مدن: علم به مصالح جامعه، اداره کردن امور و فراهم ساختن اسباب رفاه و امنیت مردمی که در یک شهر یا کشور زندگی می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیالخ
تصویر سیالخ
خار های فلزی سه پهلو که در جنگ ها بر سر راه دشمن ریزند
خارخسک، گیاهی بیابانی شبیه بوتۀ هندوانه، با خارهای سه پهلو به اندازۀ نخود و شاخه هایی که بر روی زمین می خوابد، خنجک، خسک، حسک، سه کوهک، شکوهنج، سکوهنچ، جسمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاحت
تصویر سیاحت
گردش کردن در شهرها و کشورهای مختلف، جهانگردی، تماشا کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سفالت
تصویر سفالت
پست شدن، فرومایه شدن، فرومایگی، پستی، ناکسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیادت
تصویر سیادت
مهتری، بزرگی و سرداری، سروری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاحت
تصویر سیاحت
گردش کردن در شهر ها و کشور های مختلف، جهانگردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاست
تصویر سیاست
نگاهداشتن، نگاهداری، حفاظت، مملکت داری و اداره مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاقت
تصویر سیاقت
روان کردن، ترتیب، روش، قاعده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع سیاله سیاله ها، موجوداتی که مانند حرکات و اصوات و زمانند که همواره جزیی از آن ها محفوف به دو عدم است و در سکون و آرامش نیستند. موجودات سیاله حوادث و زمانیانند که همواره مسبوق به دو عدمند: یکی عدم سابق و دیگر عدم لاحق
فرهنگ لغت هوشیار
خارخاسک، خارخاسک مانند سه پهلو که از آهن سازند و بر مانندی دشمن و اطراف قلعه ها ریزند
فرهنگ لغت هوشیار
یکسو روند گان، خمید گی کناره مونث سیال: موجودات سیاله، جمع سیالات
فرهنگ لغت هوشیار
فرودش، پستی فرومایگی حقیر شدن فرومایه گشتن، حقارت فرومایگی. توضیح: این کلمه در عربی فصیح نیامده به همین جهت مرحوم قزوینی استعمال آنرا مردود میدانست ولی در عربی متاخر سفاله به معنی حقارت و پستی آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایالت
تصویر ایالت
جائی که دارای چندین حاکم نشین و ایالت باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاحت
تصویر سیاحت
((حَ))
گردش کردن، گشتن، جهان گردی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیاقت
تصویر سیاقت
((قَ))
راندن (چهارپایان و غیره)، سخن راندن، حدیث گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایالت
تصویر ایالت
((اِ لَ))
اداره کردن، حکومت کردن، فرمانروایی، حکومت، استان، جمع ایالات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیادت
تصویر سیادت
((دَ))
سروری، شرف یافتن، بزرگی، سروری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیاست
تصویر سیاست
((سَ))
حکومت کردن، حکومت، داوری، تنبیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیالخ
تصویر سیالخ
((سَ لِ))
خارخسک، خارخسک مانندی سه پهلو که از آهن می سازند و بر سر راه دشمن و اطراف قلعه ها می ریختند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سفالت
تصویر سفالت
((سَ لَ))
حقیر شدن، حقارت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایالت
تصویر ایالت
ساتراپ، استان، فرمانروایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سیاست
تصویر سیاست
ساستاری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سیاست
تصویر سیاست
Politics
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ایالت
تصویر ایالت
State
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سیالیت
تصویر سیالیت
Fluidity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ایالت
تصویر ایالت
государство
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سیالیت
تصویر سیالیت
текучесть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سیاست
تصویر سیاست
политика
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ایالت
تصویر ایالت
Staat
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سیاست
تصویر سیاست
Politik
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سیالیت
تصویر سیالیت
Fluidität
دیکشنری فارسی به آلمانی