قتلگاه و جایی که در آن اجرای سیاست و عقوبت میکنند. (ناظم الاطباء) : در سیاستگاه قهرش بر قضای کائنات لطف را دایم جنازه بر سر سه دختر است. بدر چاچی (از آنندراج)
قتلگاه و جایی که در آن اجرای سیاست و عقوبت میکنند. (ناظم الاطباء) : در سیاستگاه قهرش بر قضای کائنات لطف را دایم جنازه بر سر سه دختر است. بدر چاچی (از آنندراج)
معروف. (آنندراج). محل زیارت. جای زیارت کردن. (ناظم الاطباء). مزار. زیارتگه. زیارت جای. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زیارتخانه: بر سر دجله گذشته تا مداین خضروار قصر کسری و زیارتگاه سلمان دیده اند. خاقانی. درختی در این وادی زیارتگاه است که مردمان به حاجت خواستن آن جایگه روند. (گلستان). رجوع به زیارت و زیارتخانه و زیارتگه و دیگر ترکیبهای زیارت شود
معروف. (آنندراج). محل زیارت. جای زیارت کردن. (ناظم الاطباء). مزار. زیارتگه. زیارت جای. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زیارتخانه: بر سر دجله گذشته تا مداین خضروار قصر کسری و زیارتگاه سلمان دیده اند. خاقانی. درختی در این وادی زیارتگاه است که مردمان به حاجت خواستن آن جایگه روند. (گلستان). رجوع به زیارت و زیارتخانه و زیارتگه و دیگر ترکیبهای زیارت شود
جای بایستن. موقع لزوم و ضرورت، ضبط. (لغات مصوبۀ فرهنگستان). نام دائره ای در ادارات دولتی و بنگاههای ملی که اعضاء آن مأمور ضبط و نگاهداری پرونده ها و نامه ها هستند و بهنگام مراجعه آن اسناد را در اختیار مراجعان میگذارند. این کلمه را میتوان در برابر ترکیب دفاتر خلود (تذکره الملوک ص 6 و 15) بکار برد. (یادداشت مؤلف). - بایگانی شدن، ضبط شدن. در پرونده قرار گرفتن نامه. - بایگانی کردن، ضبط کردن: در دفتر عشق بدگمانی نکنی با فکر رقیب ما تبانی نکنی آن دل که به دست تو سپردیم بتا زنهار که زود بایگانی نکنی. ؟
جای بایستن. موقع لزوم و ضرورت، ضبط. (لغات مصوبۀ فرهنگستان). نام دائره ای در ادارات دولتی و بنگاههای ملی که اعضاء آن مأمور ضبط و نگاهداری پرونده ها و نامه ها هستند و بهنگام مراجعه آن اسناد را در اختیار مراجعان میگذارند. این کلمه را میتوان در برابر ترکیب دفاتر خلود (تذکره الملوک ص 6 و 15) بکار برد. (یادداشت مؤلف). - بایگانی شدن، ضبط شدن. در پرونده قرار گرفتن نامه. - بایگانی کردن، ضبط کردن: در دفتر عشق بدگمانی نکنی با فکر رقیب ما تبانی نکنی آن دل که به دست تو سپردیم بتا زنهار که زود بایگانی نکنی. ؟
مرکّب از: بی + دستگاه، بی چیز. فقیر. ناتوان: وگر وامخواهی بیاید ز راه درم خواهد از مرد بیدستگاه. فردوسی. نبینی که درویش بیدستگاه بحسرت کند در توانگر نگاه. سعدی. رجوع به دستگاه شود، بدبخت. شقی. بیچاره: دگر گفت بیدستگاه آن بود که ریزندۀ خون شاهان بود. فردوسی. ، جاهل. نادان: یکایک بدادند پیغام شاه به شیروی بی مغز و بیدستگاه. فردوسی
مُرَکَّب اَز: بی + دستگاه، بی چیز. فقیر. ناتوان: وگر وامخواهی بیاید ز راه درم خواهد از مرد بیدستگاه. فردوسی. نبینی که درویش بیدستگاه بحسرت کند در توانگر نگاه. سعدی. رجوع به دستگاه شود، بدبخت. شقی. بیچاره: دگر گفت بیدستگاه آن بود که ریزندۀ خون شاهان بود. فردوسی. ، جاهل. نادان: یکایک بدادند پیغام شاه به شیروی بی مغز و بیدستگاه. فردوسی
جای ایستادن، جای ایستادن وسایط نقلیه، فضایی ماهواره ای بزرگ و مجهز برای گردش بلندمدت در مدار زمین به صورت پایگاهی برای انجام مأموریت های اکتشافی، تحقیقات علمی، تعمیر ماهواره و مانند آن
جای ایستادن، جای ایستادن وسایط نقلیه، فضایی ماهواره ای بزرگ و مجهز برای گردش بلندمدت در مدار زمین به صورت پایگاهی برای انجام مأموریت های اکتشافی، تحقیقات علمی، تعمیر ماهواره و مانند آن