جدول جو
جدول جو

معنی سیاس - جستجوی لغت در جدول جو

سیاس
سخن چینی و چغلی
تصویری از سیاس
تصویر سیاس
فرهنگ لغت هوشیار
سیاس
کسی که سیاست کند، سیاست مدار، کسی که خوب داوری کند، حیله گر
تصویری از سیاس
تصویر سیاس
فرهنگ فارسی عمید
سیاس
((سَ یّ))
سیاستمدار
تصویری از سیاس
تصویر سیاس
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیاست
تصویر سیاست
ساستاری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سیاسی
تصویر سیاسی
شهرمداریک ساستاریک منسوب به سیاست
فرهنگ لغت هوشیار
آن چه سرش سیاه باشد، قلم (که سرش را در مرکب زنند)، سیاه سار، زن بیچاره و بینوا، گناهکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاست
تصویر سیاست
نگاهداشتن، نگاهداری، حفاظت، مملکت داری و اداره مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاسر
تصویر سیاسر
سیاه سر، آنکه یا آنچه سرش سیاه باشد، کنایه از زن بیچاره و بینوا، کنایه از قلمی که سرش را در مرکب زده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاسی
تصویر سیاسی
منسوب به سیاست، مربوط به سیاست، امور سیاسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیاست
تصویر سیاست
((سَ))
حکومت کردن، حکومت، داوری، تنبیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیاسی
تصویر سیاسی
مربوط به سیاست، کسی که به کارهای سیاسی بپردازد و سیاست را پیشۀ خود سازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاست
تصویر سیاست
اداره و مراقبت امور داخلی و خارجی کشور، درایت، باهوشی، خردمندی،
کنایه از حسابگری منفعت جویانه، برنامۀ کار یا شیوۀ عمل، عقوبت، مجازات
سیاست کردن: عقوبت کردن، مجازات کردن، تنبیه کردن
سیاست مدن: علم به مصالح جامعه، اداره کردن امور و فراهم ساختن اسباب رفاه و امنیت مردمی که در یک شهر یا کشور زندگی می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاسی
تصویر سیاسی
Political, Politically
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سیاست
تصویر سیاست
Politics
دیکشنری فارسی به انگلیسی
политический , политически
دیکشنری فارسی به روسی
політичний , політично
دیکشنری فارسی به اوکراینی
polityczny, politycznie
دیکشنری فارسی به لهستانی
政治的 , 政治上
دیکشنری فارسی به چینی
político, politicamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
politico, politicamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
político, políticamente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
politique, politiquement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
राजनीतिक , राजनीतिक रूप से
دیکشنری فارسی به هندی