سیر کردن. رفتن بر زمین. (غیاث) (از آنندراج). گردش. بگشتن. (نصاب الصبیان). رفتن در زمین. (دهار). سفر و سیر و گردش در روی زمین از شهری بشهری رفتن. مسافرت. زیارت. جهان گردی. جهان پیمایی. کیهان نوردی: تنی چند از روندگان متفق سیاحت بودند و شریک رنج و راحت. (گلستان). - امثال: هم سیاحت است هم تجارت. - سیاحت کردن، گردش کردن. سیر نمودن. جهانگردی کردن: اگر پارسایی سیاحت نکرد سفرکردگانش نخوانند مرد. سعدی
سیر کردن. رفتن بر زمین. (غیاث) (از آنندراج). گردش. بگشتن. (نصاب الصبیان). رفتن در زمین. (دهار). سفر و سیر و گردش در روی زمین از شهری بشهری رفتن. مسافرت. زیارت. جهان گردی. جهان پیمایی. کیهان نوردی: تنی چند از روندگان متفق سیاحت بودند و شریک رنج و راحت. (گلستان). - امثال: هم سیاحت است هم تجارت. - سیاحت کردن، گردش کردن. سیر نمودن. جهانگردی کردن: اگر پارسایی سیاحت نکرد سفرکردگانش نخوانند مرد. سعدی
اداره و مراقبت امور داخلی و خارجی کشور، درایت، باهوشی، خردمندی، کنایه از حسابگری منفعت جویانه، برنامۀ کار یا شیوۀ عمل، عقوبت، مجازات سیاست کردن: عقوبت کردن، مجازات کردن، تنبیه کردن سیاست مدن: علم به مصالح جامعه، اداره کردن امور و فراهم ساختن اسباب رفاه و امنیت مردمی که در یک شهر یا کشور زندگی می کنند
اداره و مراقبت امور داخلی و خارجی کشور، درایت، باهوشی، خردمندی، کنایه از حسابگری منفعت جویانه، برنامۀ کار یا شیوۀ عمل، عقوبت، مجازات سیاست کردن: عقوبت کردن، مجازات کردن، تنبیه کردن سیاست مدن: علم به مصالح جامعه، اداره کردن امور و فراهم ساختن اسباب رفاه و امنیت مردمی که در یک شهر یا کشور زندگی می کنند