- سیاحت
- گردش کردن در شهر ها و کشور های مختلف، جهانگردی
معنی سیاحت - جستجوی لغت در جدول جو
- سیاحت
- گردش کردن در شهرها و کشورهای مختلف، جهانگردی، تماشا کردن
- سیاحت ((حَ))
- گردش کردن، گشتن، جهان گردی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ساستاری
شنا کردن، شناوری شناگری
نرم خوی بودن
جوانمردی، مروت
روان کردن، ترتیب، روش، قاعده
نگاهداشتن، نگاهداری، حفاظت، مملکت داری و اداره مردم
مهتری، بزرگی و سرداری، سروری
فرا راهی جهانگردی
نرم خو شدن، آسانی و نرمی، نرم خویی
گریه و زاری و شیون کردن بر مرگ کسی
جوانمرد شدن، اهل جود و بخشش شدن، جوانمردی
بخشش، عطا، کرم، دهش، بخشیدن چیزی به کسی، صفد، برمغاز، بغیاز، داد و دهش، عطیّه، عتق، دهشت، داشاد، داشن، جدوا، داشات، جود، بذل، اعطا، احسان، فغیاز، منحت
بخشش، عطا، کرم، دهش، بخشیدن چیزی به کسی، صفد، برمغاز، بغیاز، داد و دهش، عطیّه، عتق، دهشت، داشاد، داشن، جدوا، داشات، جود، بذل، اعطا، احسان، فغیاز، منحت
طرز، روش، روش خواندن و بیان کردن حدیث، راندن چهارپایان، راندن
اداره و مراقبت امور داخلی و خارجی کشور، درایت، باهوشی، خردمندی،
کنایه از حسابگری منفعت جویانه، برنامۀ کار یا شیوۀ عمل، عقوبت، مجازات
سیاست کردن: عقوبت کردن، مجازات کردن، تنبیه کردن
سیاست مدن: علم به مصالح جامعه، اداره کردن امور و فراهم ساختن اسباب رفاه و امنیت مردمی که در یک شهر یا کشور زندگی می کنند
کنایه از حسابگری منفعت جویانه، برنامۀ کار یا شیوۀ عمل، عقوبت، مجازات
سیاست کردن: عقوبت کردن، مجازات کردن، تنبیه کردن
سیاست مدن: علم به مصالح جامعه، اداره کردن امور و فراهم ساختن اسباب رفاه و امنیت مردمی که در یک شهر یا کشور زندگی می کنند
شنا کردن در آب، شناوری، شنا، رفتن مسافتی در آب با حرکت دادن دست ها و پاها، اشناب، شناو، آشناب، اشناه، اشنه، شناه، آشناه، شنار، آشنا
شرف و سروری یافتن، بزرگی و مهتری یافتن، مجد، بزرگی، مهتری، سروری
Politics
политика
Politik
політика
polityka
política
politica
política
politique
politiek