جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با سباحت

سباحت

سباحت
شنا کردن در آب، شناوری، شِنا، رفتن مسافتی در آب با حرکت دادن دست ها و پاها، اِشناب، شِناو، آشناب، اِشناه، اَشنَه، شِناه، آشناه، شِنار، آشِنا
سباحت
فرهنگ فارسی عمید

سباحت

سباحت
شناوری. (غیاث). شناه. شناو کردن:
زیرکی آمد سباحت در بحار
کم رهد غرقست او پایان کار.
(مثنوی).
هر که را قدرت سباحت دست دهد رنج امروز از بهر راحت همه عمر تحمل باید کرد. (ترجمه تاریخ یمینی). چنانکه می اندیشیدند آن دریا بر اندازۀ سباحت ایشان نبود. (ترجمه تاریخ یمینی). و رجوع به سباحه شود.
- اهل سباحت، دانا و کارآزموده در شناوری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

اباحت

اباحت
مباح کردن حلال کردن جایز دانستن مقابل تحریم حرام کردن، جواز روایی، عبارتست از نداشتن اعتقاد بوجود تکلیف و روا داشتن ارتکاب محرمات
فرهنگ لغت هوشیار

سبحات

سبحات
فروغ و شکوه خداوند جمع سبحه، انوار الهی جلال و عظمت خدای تعالی
سبحات
فرهنگ لغت هوشیار