جدول جو
جدول جو

معنی سکی - جستجوی لغت در جدول جو

سکی(سَکْ کا)
بند آهن و مسمار. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
سکی(سِکْ کی ی)
دینار. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
سکی
دینار درست، زوزن همرس (درم دراخما) میخ
تصویری از سکی
تصویر سکی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سکینه
تصویر سکینه
(دخترانه)
آرامش، آهستگی، نام دختر امام حسین (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آسکی
تصویر آسکی
(دخترانه)
آهو، کنایه از زیبایی و دلفریبی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سکیزنده
تصویر سکیزنده
جست و خیز کننده، جفتک اندازنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکیزان
تصویر سکیزان
درحال جست و خیز کردن، جست و خیزکنان، درحال جفتک انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسکی
تصویر اسکی
نوعی ورزش به صورت سرخوردن روی برف، چمن یا آب که با استفاده از وسایل مخصوص انجام می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکیزیدن
تصویر سکیزیدن
برجستن، جهیدن، جست و خیز کردن، الیز زدن، جفتک انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکیزه
تصویر سکیزه
جست و خیز ستور، لگد، جفته، جفتک، آلیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکینه
تصویر سکینه
وقار، طمانینه، مهابت، آرامش، آهستگی
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
یکی از طوایف ساکن آمل. (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 36) ، یکی از شهرهای یونانی متعلق به آتن. (ایران باستان ص 1118)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
آلت چوبین برای سریدن روی برف. پاچله، اسکیجه (قضای...) قضائی است در انتهای جنوب شرقی ولایت ادرنه، از طرف مشرق به کوملجنه و از سوی شمال بقضای اریدره و از سوی مغرب بولایت سالونیک و از جانب جنوب به بحرالجزائر محدود و محاط میباشد و پنج ناحیۀ ذیل را در بر دارد: صقارقیا، یصی اوران، چلبو، ینیجه، ینی کوی و در بین اینها ینیجه و ’قره صونیجه سی’ معروف و دارای اهمیت بسیار است. از نظر وسعت هم از مرکز قضا بزرگتر است و تجارت آن رونق دارد و مخصوصاً محصولات تنباکوی آن در کثرت و نفاست مشهور و معروف میباشد. قضای اسکیجه بسیار حاصل خیز و مساعد برای کشت و زرع است، حبوبات و محصولات متنوعۀ آن بحد وفور میرسد اما اصل منبع ثروت اهالی محصولات تنباکوست که بهترین نوع آن است و از همه تنباکوها که در ممالک عثمانیه بعمل می آید بهتر و مرغوبتر و جزو صادرات میباشدو در تمام آفاق شهرت دارد. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
قدیم.
لغت نامه دهخدا
(تِ)
آنچه صاحبخانه را از مال قمار باشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
نوعی خرما است در لغت محلی بلوچ (نیک شهر)
لغت نامه دهخدا
سریانی تازی گشته بسپایک از گیاهان سریانی تازی گشته بسپایک از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکیر
تصویر سکیر
هماره مست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکیت
تصویر سکیت
سراپا خاموش همیشه خاموش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکیزه
تصویر سکیزه
جست و خیز کننده، جفتک انداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکیز
تصویر سکیز
جست آلیز، جفته جفتک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکیزان
تصویر سکیزان
سکیزنده جهنده، جفتک زننده، در حال جهیدن، در حال جفتک زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکیزنده
تصویر سکیزنده
جهنده جست و خیز کننده، جفتک زننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکیزیدن
تصویر سکیزیدن
جست و خیز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکیزیده
تصویر سکیزیده
جست و خیز کرده جهیده، جفتک انداخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکین
تصویر سکین
کارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکینه
تصویر سکینه
آرامش و آهستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسکی
تصویر اسکی
آلتی چوبین برای سر خوردن روی برف، اسکی بازی
فرهنگ لغت هوشیار
((اِ))
یکی از ورزش های زمستانی که با کفش و چوب مخصوص روی برف ایستاده سر می خورند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکینه
تصویر سکینه
((سَ نَ یا نِ))
آرام، آرامش، وقار، آن چه که به دل آرامش و اطمینان بخشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکین
تصویر سکین
((س کُِ))
کارد، چاقو، جمع سکاکین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکیزیدن
تصویر سکیزیدن
((س دَ))
اسکیزیدن، برجستن، جهیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکیزه
تصویر سکیزه
((س زَ))
جست و خیز، جفتک اندازی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکیزان
تصویر سکیزان
((س))
در حال جهیدن، در حال جفتک زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکیز
تصویر سکیز
((س))
جست، جفتک
فرهنگ فارسی معین