- سکی
- دینار درست، زوزن همرس (درم دراخما) میخ
معنی سکی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کارد
جست آلیز، جفته جفتک
هماره مست
سراپا خاموش همیشه خاموش
کارد، چاقو
آلتی چوبین برای سر خوردن روی برف، اسکی بازی
نوعی ورزش به صورت سرخوردن روی برف، چمن یا آب که با استفاده از وسایل مخصوص انجام می شود
آرامش و آهستگی
جست و خیز کرده جهیده، جفتک انداخته
جست و خیز کردن
جست و خیز کننده، جفتک انداز
جهنده جست و خیز کننده، جفتک زننده
سکیزنده جهنده، جفتک زننده، در حال جهیدن، در حال جفتک زدن
سریانی تازی گشته بسپایک از گیاهان سریانی تازی گشته بسپایک از گیاهان
جست و خیز کننده، جفتک اندازنده
وقار، طمانینه، مهابت، آرامش، آهستگی
جست و خیز ستور، لگد، جفته، جفتک، آلیز
برجستن، جهیدن، جست و خیز کردن، الیز زدن، جفتک انداختن
درحال جست و خیز کردن، جست و خیزکنان، درحال جفتک انداختن
سکسکه، انقباض ناگهانی و غیرارادی عضلۀ دیافراگم که به صورت صداهای پی در پی از حلق خارج می شود
زغنگ، هکچه، سچک، هکک، فواق، اسکرک، اشکوهه، هکهک
زغنگ، هکچه، سچک، هکک، فواق، اسکرک، اشکوهه، هکهک
بسیار گریه کننده
مرد تیز خاطر، تیز طبع
زهرآگین، زهری