جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با آسکی

آبکی

آبکی
آنچه مانند آب است مایع روان. مقابل جامد، رقیق تنک گشاده، پر آب آبدار، دانه ای که آب بخود کشیده و آماده جوانه زدن و سبز شدن باشد
فرهنگ لغت هوشیار

آسای

آسای
در ترکیبات بمعنی آساینده آید: تن آسای جان آسای روان آسای
آسای
فرهنگ لغت هوشیار

آهکی

آهکی
منسوب باهک از آهک کلسی، آهک فروش. یا نمد آهکی. قسمی نمد از جنس پست
فرهنگ لغت هوشیار

اسکی

اسکی
نوعی ورزش به صورت سُرخوردن روی برف، چمن یا آب که با استفاده از وسایل مخصوص انجام می شود
اسکی
فرهنگ فارسی عمید

آبکی

آبکی
آنچه مانند آب باشد، آبدار، پرآب، آب لمبو، مقابلِ غلیظ، رقیق، بی محتوا، مشروب
آبکی
فرهنگ فارسی عمید

اسکی

اسکی
یکی از ورزش های زمستانی که با کفش و چوب مخصوص روی برف ایستاده سر می خورند
فرهنگ فارسی معین