جدول جو
جدول جو

معنی سکاکه - جستجوی لغت در جدول جو

سکاکه
پستی فرومایگی با آرش های سکاک خود رای خود سر مرد، گوش کوچولو
تصویری از سکاکه
تصویر سکاکه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رکاکه
تصویر رکاکه
سستی، بی آبرویی، ناکس، سست رای، بی رگ بدرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حکاکه
تصویر حکاکه
سونش آن چه بیفتد از سودن چیزی کف دریا از آبزیان کف دریا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکاله
تصویر سکاله
سرگین سگ فضله کلب
فرهنگ لغت هوشیار
پیروان ابو جعفر محمد بن خلیل سکاک اند که خود از شاگردان هشام بن الحکم بود در (کتاب التوحید) خود خدا را دارای پیکر دانسته است
فرهنگ لغت هوشیار
از ریشه پارسی کفشگری آلتی که بر دست گیرند و بدان ساز نوازند زخمه مضراب
فرهنگ لغت هوشیار
اگویایی خاموشی از گیجی گیجزدگی، مردن، فرو نشستن خشم پاسخ دندان شکن پاسخ کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکسکه
تصویر سکسکه
صدائی که در اثر گرفتگی غذا از گلو بر آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکرکه
تصویر سکرکه
شرابی است که از ارزن سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهاکه
تصویر سهاکه
سرگرمی سرگم کنک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکاسه
تصویر سکاسه
خارپشت بزرگ تیرانداز که خارهای بلند ابلق دارد و آن ها را مانند تیر می اندازد، جوجه تیغی
تشی، سیخول، زکاسه، رکاشه، اسگر، اسغر، سنگر، سگر، پهمزک، پیهن، بیهن، روباه ترکی، کاسجوک، جبروز، قنفذ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکسکه
تصویر سکسکه
((س س کِ))
حالتی که بر اثر آن صداهایی کوتاه و متناوب از گلو برآید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکرکه
تصویر سکرکه
((سُ کُ کَ))
شرابی که از ارزن درست کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکافه
تصویر سکافه
((سُ فَ یا فِ))
زخمه، مضراب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکافه
تصویر سکافه
زخمه، مضراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکاچه
تصویر سکاچه
بختک، کابوس، رؤیای وحشتناک توام با احساس خفگی و سنگینی بدن که انسان را از خواب می پراند، خفتو، خفتک، کرنجو، خفج، فرنجک، درفنجک، برخفج، برغفج، فرهانج، برفنجک، فدرنجک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکسکه
تصویر سکسکه
انقباض ناگهانی و غیرارادی عضلۀ دیافراگم که به صورت صداهای پی در پی از حلق خارج می شود
زغنگ، هکچه، سچک، هکک، فواق، اسکرک، سکیله، اشکوهه، هکهک
فرهنگ فارسی عمید
سکه زن ابر پناد (پناد جو)، جای پرتیر دشنه ساز، پولاد گر، پرک زن کارد و چاقو ساز فروشنده کارد و چاقو، آهنگر، کسی که سکه ضرب کند سکه زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکاک
تصویر سکاک
((سَ))
کارد و چاقوساز، آهنگر، کسی که سکه ضرب کند، سکه زن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکاک
تصویر سکاک
چاقوساز
فرهنگ فارسی عمید