جدول جو
جدول جو

معنی سکسکه

سکسکه((س س کِ))
حالتی که بر اثر آن صداهایی کوتاه و متناوب از گلو برآید
تصویری از سکسکه
تصویر سکسکه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با سکسکه

سکسکه

سکسکه
انقباض ناگهانی و غیرارادی عضلۀ دیافراگم که به صورت صداهای پی در پی از حلق خارج می شود
زَغَنگ، هُکچه، سَچُک، هُکَک، فُواق، اِسکِرَک، سَکیله، اُشکوهه، هُکهُک
سکسکه
فرهنگ فارسی عمید

سکسکه

سکسکه
فواق. هکه. صدایی که در اثر گرفتگی غذا از گلو برآید. اِسکِرَک. اَسکُچَه. صوتی که پیاپی از گلو برآید بی قصد و اختیار.
لغت نامه دهخدا

سکسکه

سکسکه
سستی. (آنندراج) (منتهی الارب) ، دلاوری. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

سکاکه

سکاکه
پستی فرومایگی با آرش های سکاک خود رای خود سر مرد، گوش کوچولو
سکاکه
فرهنگ لغت هوشیار

سکسکی

سکسکی
زحمتی که انسان در غایت ضعف پیدا شود و آن تپش دل است که به اندک جنبشی و حرکتی ایجاد گردد
فرهنگ لغت هوشیار

سکسکی

سکسکی
زحمتی که انسان را در غایت ضعف پیدا شود و آن تپش دل است که به اندک جنبشی و حرکتی ایجاد گردد
فرهنگ فارسی معین