معنی سکاچه
- سکاچه
- بختک، کابوس، رؤیای وحشتناک توام با احساس خفگی و سنگینی بدن که انسان را از خواب می پراند، خفتو، خفتک، کرنجو، خفج، فرنجک، درفنجک، برخفج، برغفج، فرهانج، برفنجک، فدرنجک
واژههای مرتبط با سکاچه
سراچه
- سراچه
- آپارتمان، سوئیت
سراچه
- سراچه
- سرای کوچک، خانه کوچک
سکاله
- سکاله
- سرگین سگ فضله کلب
سکاکه
- سکاکه
- پستی فرومایگی با آرش های سکاک خود رای خود سر مرد، گوش کوچولو
سکافه
- سکافه
- از ریشه پارسی کفشگری آلتی که بر دست گیرند و بدان ساز نوازند زخمه مضراب
سکاته
- سکاته
- اگویایی خاموشی از گیجی گیجزدگی، مردن، فرو نشستن خشم پاسخ دندان شکن پاسخ کاری
سماچه
- سماچه
- سینه بند زنان
سکرچه
- سکرچه
- ظرفی است کوچک که در آن نانخورشها نهند و بر سر سفره گذارند، واحد وزن. یا سکرجه صغیر. واحد وزن معادل سه اوقیه. یا سکرجه کبیر. واحد وزن معادل نه اوقیه. و آنرا صدفه گویند. یا سکرجه مطلقه. واحد وزن معادل شش استار و چهار یک استار
سکاسه
- سکاسه
- خارپشت بزرگ تیرانداز که خارهای بلند ابلق دارد و آن ها را مانند تیر می اندازد، جوجه تیغی
تَشی، سیخول، زُکاسه، رُکاشه، اُسگُر، اُسغُر، سَنگُر، سُگُر، پَهمَزَک، پیهَن، بیهَن، روباه تُرکی، کاسجوک، جَبروز، قُنفُذ
