- سَاهِر
- بیدار، مراقب
معنی سَاهِر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ساکن، مقیم، ایستا
پروازان، پرنده
پرسشگر، مایع
راننده تاکسی، راننده، راننده خودرو
دلّال، خوش طعم
رایج، غالب
گردشگر، توریست، مسافر تعطیلاتی
سرفه کننده، سرفه کردن
عرضی، گذرا
اختلاس گر، دزد، دزدانه
زودرنج، خشمگین، ناراضی
پیشینه، سابق، پیشین، پیش دستانه، قبلی
شناگر، شنا کردن
بافته شده
ظاهری، آشکار، قابل مشاهده، ظاهر
متحیّر، گیج شده، پریشان
بدبین، طعنه آمیز، طنزآمیز، تمسخرآمیز، طعن آمیز، طنز نویس، توهین آمیز، تحقیرآمیز، مسخره آمیز
افسونگر، جادوگر، جذّاب، شعبده باز
رونق، درخشان، راغب
زورآور، فاتح، سرکوبگر، غلبه آور
استادانه، ماهر
کمرنگ، رنگ پریده
همه جا حاضر، حاضر
سوت زدن، خس خس سینه
یادآور، به یاد داشته باشید
استبدادی، ناعادلانه
وحشیانه، نادان، پر صدا و خودخوٰاه، به طور ملامت آمیز، جاهل
آماده
شایسته، ناسپاس
سپاسگزار، متشکّرم