جدول جو
جدول جو

معنی سوکر - جستجوی لغت در جدول جو

سوکر
نور دهنده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نوکر
تصویر نوکر
خدمتکار مرد، مستخدم، چاکر، سپاهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوار
تصویر سوار
النگو، دستبند، حلقه ای که به مچ دست می بندند، یارج، دست برنجن، ایّاره، یاره، دستیاره، اورنجن، دستینه، برنجن، ورنجن، آورنجن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوکر
تصویر پوکر
نوعی بازی و قمار با ورق شبیه بازی آس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوکه
تصویر سوکه
سوله، ساختمانی با محوطۀ باز بسیار بزرگ که بیشتر به عنوان انبار، کارگاه یا سالن ورزش از آن استفاده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوپر
تصویر سوپر
سوپر مارکت
اتوبوسی که اتاق آن راحت تر و تعداد صندلی هایش از اتوبوس های دیگر کمتر است، شهوانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژوکر
تصویر ژوکر
برگی از ورق های بازی که تصویر دلقک بر آن است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوار
تصویر سوار
کسی که بر روی اسب یا مرکب دیگر قرار دارد، کسی که داخل وسیلۀ نقلیه یا آسانسور قرار دارد، سرنشین،
در ورزش شطرنج هر یک از مهره ها غیر از پیاده و شاه، نصب شده، کنایه از مسلط، غالب،
در امور نظامی هر یک از سربازان سواره نظام، کنایه از دلاور، پهلوان
سوار شدن: بر روی اسب یا مرکب دیگر نشستن، برنشستن
سوار کردن: کسی را بر مرکب نشاندن، بر نشاندن، جا دادن چیزی بر روی چیز دیگر مثل جای دادن نگین بر روی انگشتری
فرهنگ فارسی عمید
(سَوْ وا)
عربده گر و آنکه در سر او شراب زود اثر کند و مست گردد. (آنندراج) (منتهی الارب). عربده کننده. (مهذب الاسماء) ، سخن که در سر جای گیرد، شیر بیشه
لغت نامه دهخدا
(تَ سِ ءَ)
بیارامیدن آب و باد. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). آرمیدن باد. ایستاده شدن باد. (آنندراج) (منتهی الارب) ، (یا فعل مجهول) بند شدن بنایی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(پُ کِ)
و آن گونه ای بازی است با ورق همچون بازی آس، اما از آن کاملتر
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
نام موضعی بهند. (ماللهند بیرونی ص 275)
لغت نامه دهخدا
(تَرْ)
پرشدن. (تاج المصادر بیهقی). پرشدن مشک و شکم. یقال: توکر الصبی، ای امتلا بطنه، پرشدن سنگدان مرغ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اصمعی گوید: یقال: شرب حتی توکر و حتی تضلع. (اقرب الموارد). رجوع به توکیر شود
لغت نامه دهخدا
بحر در اصطلاح هندوان و ’سمدر’ بهمین معنی است، (ماللهند ص 85 س 22)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
ساکن. (قطر المحیط). آرمیدۀ بی باد. (ناظم الاطباء).
- لیل ساکر، شب ساکن که در آن باد نیست. و رجوع به ساکره شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
همیشه مست و دائم الخمر. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ کُ)
جمع واژۀ وکر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به وکر شود
لغت نامه دهخدا
(سِ)
یاره و آن زیوری است که به هندی کنگن گویند. ج، اسوره. جج، اساوره. (آنندراج) (مهذب الاسماء). ج، اسوره. دست رنجن. (شرفنامۀ). یاره. (لغت نامۀ مقامات حریری) (منتهی الارب). دست آورنجن. (ترجمان القرآن) :
بر اسب سعادت سواری و داری
بدست اندرون از سعادت سوارا.
دقیقی.
وین بدان گوید باری من از این زر کنمی
ماهرویان را از گوهر خلخال و سوار.
فرخی.
این بفرمودش که برسازد ز زر
از سوار و طوق و خلخال و کمر.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(سُ)
تیزی و حدت شراب، تیزی هر چیز. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ کُ)
گوی که جولاهگان وقت بافتن جامه هردو پا را در آن گذارند. (آنندراج). مترس نساج و جولاهان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ساکر
تصویر ساکر
ساکن، آرمیده بی باد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موکر
تصویر موکر
لاتینی کفک از گیاهان کفک. یا موکرها. کفکها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوار
تصویر سوار
راکب، کسی که بر روی اسب و ستوران دیگر نشیند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوپر
تصویر سوپر
پیشوند نشان دهنده بزرگی و شدت که در اول کلمه افزوده میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکور
تصویر سکور
افتادن باد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توکر
تصویر توکر
پر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوکر
تصویر نوکر
خدمتکار، فرمانبردار، گماشته، چاکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوپر
تصویر سوپر
((پِ))
عالی، برتر، بزرگ، ویژگی هر نوع وسیله نقلیه مسافربری که بزرگ تر و دارای امکانات بهتر و رفاه بیشتر است، سکسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوکر
تصویر نوکر
((نُ کَ))
خدمتکار مرد، چاکر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوار
تصویر سوار
((سَ))
کسی که بر روی اسب و مانند آن نشیند و از جایی به جایی رود، مسلط، چیره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوار
تصویر سوار
((س))
دستبند زنانه، دست برنجن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ژوکر
تصویر ژوکر
((کِ))
برگی از دسته ورق بازی که معمولاً روی آن تصویر دلقک دارد
فرهنگ فارسی معین
از ورق های بازی که در هر دسته دو عدد وجود دارد و می توان آن را به جای هر ورق دیگر به کار برد، آن که در بین عده ای بهترین باشد، دلقک، آن که با رفتار و حرکاتش باعث خنده دیگران شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پوکر
تصویر پوکر
((پُ کِ))
نوعی قمار با ورق
فرهنگ فارسی معین
شوخی کننده، جوکر
دیکشنری اردو به فارسی