عمل سوزن ساختن. کار سوزن ساز: سوزنگری بمانم و کیمخت گر شوم خر لنگ شد بمرد خرک مرده به که لنگ. سوزنی. تا شرط شغل سوزن و سوزنگری بعرف آخر بود بمثقبه اول بمطرقه. سوزنی
عمل سوزن ساختن. کار سوزن ساز: سوزنگری بمانم و کیمخت گر شوم خر لنگ شد بمرد خرک مرده به که لنگ. سوزنی. تا شرط شغل سوزن و سوزنگری بعرف آخر بود بمثقبه اول بمطرقه. سوزنی
سوزن ساز. آنکه سوزن سازد: بمدح مجلس میمون تو مزین باد جریدۀ سخن آرای پیر سوزنگر. سوزنی. بگفت ای کور سوزنگر مرا در کار کن آخر که از جور تو افتاده ست با کیمخت گر کارم. سوزنی. از سوزنگر ندیده ای زخم تبر خواهی که نهم سر تو بر دست پدر. سوزنی. از عشق سوزنگر سررشتۀ تدبیر از دست بداد و آخر بخیۀ عشق او بروی آمد. (محمد عوفی). ز سوزنگرم کار گردیدزار ز فولاد در راه من ریخت خار. میرزا طاهر وحید (از آنندراج). - امثال: از سوزنگر آهن نتوان خرید. صد سوزن سوزنگر یک چکش آهنگر
سوزن ساز. آنکه سوزن سازد: بمدح مجلس میمون تو مزین باد جریدۀ سخن آرای پیر سوزنگر. سوزنی. بگفت ای کور سوزنگر مرا در کار کن آخر که از جور تو افتاده ست با کیمخت گر کارم. سوزنی. از سوزنگر ندیده ای زخم تبر خواهی که نهم سر تو بر دست پدر. سوزنی. از عشق سوزنگر سررشتۀ تدبیر از دست بداد و آخر بخیۀ عشق او بروی آمد. (محمد عوفی). ز سوزنگرم کار گردیدزار ز فولاد در راه من ریخت خار. میرزا طاهر وحید (از آنندراج). - امثال: از سوزنگر آهن نتوان خرید. صد سوزن سوزنگر یک چکش آهنگر