جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با سوزن گر

سوزن پر

سوزن پر
سیخ پر، جوجۀ مرغ که تازه پر درآورده و پرهایش مانند سیخ راست باشد، خارپر، سوزن پر، سوزن بال
سوزن پر
فرهنگ فارسی عمید

سوزن پر

سوزن پر
رجوع به سوزن بال شود:
دیده از او بیضۀ سوزن پر است
بخیه زن جامۀ خشک و تر است.
سالک قزوینی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

سوزنگر

سوزنگر
سوزن ساز. آنکه سوزن سازد:
بمدح مجلس میمون تو مزین باد
جریدۀ سخن آرای پیر سوزنگر.
سوزنی.
بگفت ای کور سوزنگر مرا در کار کن آخر
که از جور تو افتاده ست با کیمخت گر کارم.
سوزنی.
از سوزنگر ندیده ای زخم تبر
خواهی که نهم سر تو بر دست پدر.
سوزنی.
از عشق سوزنگر سررشتۀ تدبیر از دست بداد و آخر بخیۀ عشق او بروی آمد. (محمد عوفی).
ز سوزنگرم کار گردیدزار
ز فولاد در راه من ریخت خار.
میرزا طاهر وحید (از آنندراج).
- امثال:
از سوزنگر آهن نتوان خرید.
صد سوزن سوزنگر یک چکش آهنگر
لغت نامه دهخدا

سوده گر

سوده گر
ساینده فلز و سنگ قیمتی خرد کننده احجار کریمه و فلزات
سوده گر
فرهنگ لغت هوشیار