- سوزندان
- ظرف کوچک استوانه شکل که در آن سوزن بگذارند، جای سوزن
معنی سوزندان - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنکه در راه آهن بر سر دو راهی و ایستگاه موظف است که ریلها را برای عبور قطار وصل یا قطع کند
مسئول ریل راه آهن
سه پایه ای آهنین که دیگ مسین را بربالای آن گذارند و طعام پزند
اولاد
شیر زا از داروها گیاهی است که از آن دارویی به جهت فربهی سازند مستعجل ثعلب
جایی که در آن چراغ بگذارند چراغدان روشنی دان، تابدان، روزن و سوراخی که از آن روشنایی داخل خانه گردد
ظرف روغن، حقه مرهم
سوزن در نان یا گوشت گذاشتن و به حیوانات (مانند سگ) خورانیدن جهت کشتن آنها
آتش زدن در چیزی
پارسی تازی گشته سورنجان سنبلید از گیاهان گل حضرتی. یا سورنجان مصری. شنبلید. توضیح در کتب مختلف دو لغت سورنجان مصری و سورنجان - را که دو گیاه مختلف و از دو تیره اند - با یکدیگر خلط و اشتباه کرده یکی را به جای دیگر گرفته اند. برای شرح بیشتر به گل حضرتی و شنبلید رجوع شود
گیاهی پیازدار، با شاخه های کوتاه، گل های زرد یا بنفش کوچک و برگ های دراز و باریک که پیاز آن دارای موسیلاژ، آمیدون، قند، تانن و ماده ای سمی به نام کولشیسین است و در طب به کار می رود
سه پایه، سهپایۀ آهنی که دیگ را روی آن میگذارند
جایی که در آن چراغ بگذارند، روشنی دان، چراغ دان، تاب دان، روزنی که نور از آن داخل می شود
چیزی را آتش زدن یا در آتش انداختن که بسوزد، آتش زدن در چیزی
با حرارت زیاد سبب آسیب یا آزار شدن
کنایه از اثر گذاشتن، تاثیر گذاشتن
کنایه از تباه کردن، ضایع ساختن
با حرارت زیاد سبب آسیب یا آزار شدن
کنایه از اثر گذاشتن، تاثیر گذاشتن
کنایه از تباه کردن، ضایع ساختن
چراغدان
کسی که در راه آهن بر سر دوراهی یا ایستگاه مامور قطع یا وصل کردن ریل ها پیش از عبور قطار می باشد
دو برابر
ظرف روغن، جای روغن
Blaze, Burn, Char, Incineration, Prick, Scorch, Singe
гореть , жечь , угрожать , сжигание , уколоть , обжигать , подпалить
brennen, verkohlen, Verbrennung, stechen, verbrennen, anbrennen
горіти , палити , обуглювати , спалення , уколоти , обпалювати , підпалювати
palić, spalić, spalenie, ukłuć, przypalać, przypalić
燃烧 , 烧 , 烧焦 , 焚烧 , 刺痛 , 烤
queimar, carbonizar, incineração, picar, chamuscar
bruciare, carbonizzare, incenerimento, pungere, scottare
arder, quemar, carbonizar, incineración, pinchar, chamuscar
brûler, carboniser, incinération, piquer, brûler légèrement
verbranden, verbranding, prikken, aanbranden
जलाना , दहन , चुभाना
membakar, pembakaran, menusuk
شعل, حرق , الحرق , وخز