جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با فرزندان

فرزندگان

فرزندگان
فرزند. (از حاشیۀ فرهنگ اسدی). مفرد و به معنی فرزند است مثل خدایگان و دوستگان. (یادداشت به خط مؤلف) :
وانگهی فرزندگانت گازری سازد زتو
شوید و کوبد تو رادر زیر کوبین زرنگ.
؟
لغت نامه دهخدا

فرزدان

فرزدان
نام دریاچه ای است که در اوستا ضمن اشارت به جنگ گشتاسب با دو تن از دشمنان او ذکر آن رفته و از اشارت اوستا برمی آید که این دریاچه مقدس بوده و ظاهراً دعا در برابر آن مستجاب می شده است، زیرا گشتاسب برای پیروزی خود در برابر آن دعا خوانده است. (از مزدیسناو تأثیر آن در ادبیات پارسی تألیف معین ص 356)
لغت نامه دهخدا

دیزندان

دیزندان
سه پایه ای آهنین که دیگ مسین را بربالای آن گذارند و طعام پزند
دیزندان
فرهنگ لغت هوشیار

برقندان

برقندان
برغندان جشنی پیش از رسیدن ماه درآن شادی کنند و می نوشند روزه که رمضان می رسد اینک دهم شعبان است - می بیاورید و بنوشید که برغندان است (نزاری کهستانی)
فرهنگ لغت هوشیار

برغندان

برغندان
جشن و نشاطی که در روزهای آخر ماه شعبان کنند بسبب نزدیک شدن ماه رمضان کلوخ اندازان، شرابی که در جشن مذکور خورند تا بتوانند در تمام ماه رمضان از نوشیدن آن پرهیز کنند
فرهنگ لغت هوشیار

برغندان

برغندان
جشن، مهمانی و عیش و عشرتی که در روزهای آخر ماه شعبان برگزار می شده است، برای مِثال رمضان می رسد اینک دهم شعبان است / می بیارید و بنوشید که برغندان است (نزاری - لغت نامه - برغندان)، شرابی که در آخر ماه شعبان می خوردند که تا اول شوال از نوشیدن آن پرهیز کنند، کلوخ انداز، کلوخ اندازان
برغندان
فرهنگ فارسی عمید

سوزندان

سوزندان
ظرف کوچک استوانه شکل که در آن سوزن بگذارند، جای سوزن
سوزندان
فرهنگ فارسی عمید