معنی سوزندان - فرهنگ فارسی عمید
معنی سوزندان
سوزندان
ظرف کوچک استوانه شکل که در آن سوزن بگذارند، جای سوزن
تصویر سوزندان
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با سوزندان
سوزندان
سوزندان
کیسه ای که در آن سوزنها رانگهدارند. (آنندراج). استوانه ای کاواک از چوب یا فلز که در آن سوزن گذارند. (ناظم الاطباء) : به تشریفت چو سوزندان جیب از نرمدست آل زبانی آتشینم هست ولیکن درنمیگیرد. نظام قاری
لغت نامه دهخدا
سوزنبان
سوزنبان
آنکه در راه آهن بر سر دو راهی و ایستگاه موظف است که ریلها را برای عبور قطار وصل یا قطع کند
فرهنگ لغت هوشیار
بوزندان
بوزندان
دهی جزء دهستان دودانگه بخش ضیأآباد که در شهرستان قزوین واقع است و دارای 1034 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
دیزندان
دیزندان
سه پایه ای آهنین که دیگ مسین را بربالای آن گذارند و طعام پزند
فرهنگ لغت هوشیار
بوزیدان
بوزیدان
شیر زا از داروها گیاهی است که از آن دارویی به جهت فربهی سازند مستعجل ثعلب
فرهنگ لغت هوشیار
روشندان
روشندان
جایی که در آن چراغ بگذارند چراغدان روشنی دان، تابدان، روزن و سوراخی که از آن روشنایی داخل خانه گردد
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.