توانایی خواندن و نوشتن، مجموعۀ آگاهی ها از چیزی، معلومات، منسوخ، رونوشت، مسوده، پیرامون شهر و حوالی آن، سیاهی شهر از دور، کنایه از گروهی از مردم، جماعت، مقابل بیاض، سیاهی، سرزمین، مملکت سواد اعظم: شهر بزرگ، پایتخت سواد داشتن: باسواد بودن، توانایی خواندن و نوشتن داشتن
توانایی خواندن و نوشتن، مجموعۀ آگاهی ها از چیزی، معلومات، منسوخ، رونوشت، مسوده، پیرامون شهر و حوالی آن، سیاهی شهر از دور، کنایه از گروهی از مردم، جماعت، مقابلِ بیاض، سیاهی، سرزمین، مملکت سواد اعظم: شهر بزرگ، پایتخت سواد داشتن: باسواد بودن، توانایی خواندن و نوشتن داشتن
جمع واژۀ قاعد، زن بازایستاده از زه و غیره، نهال خرما که تنه گرفته باشد. رجوع به قاعد شود، جمع واژۀ قاعده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : و قواعدملک او مصون و محفوظ. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 82). نبایدت که پریشان شود قواعد ملک نگاه دار دل مردم از پریشانی. سعدی. - قواعدالبیت، اساس البیت. (اقرب الموارد). بنیادهای خانه. (منتهی الارب). - قواعدالهودج، چهارچوب بر پهنای هوده. (منتهی الارب). رجوع به قاعده شود
جَمعِ واژۀ قاعد، زن بازایستاده از زه و غیره، نهال خرما که تنه گرفته باشد. رجوع به قاعد شود، جَمعِ واژۀ قاعده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : و قواعدملک او مصون و محفوظ. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 82). نبایدت که پریشان شود قواعد ملک نگاه دار دل مردم از پریشانی. سعدی. - قواعدالبیت، اساس البیت. (اقرب الموارد). بنیادهای خانه. (منتهی الارب). - قواعدالهودج، چهارچوب بر پهنای هوده. (منتهی الارب). رجوع به قاعده شود
جمع واژۀ راعده. (اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه) (ناظم الاطباء). رجوع به راعده شود. - ذات الرواعد، داهیه. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه). بلا و سختی. (ناظم الاطباء)
جَمعِ واژۀ راعِده. (اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه) (ناظم الاطباء). رجوع به راعده شود. - ذات الرواعد، داهیه. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه). بلا و سختی. (ناظم الاطباء)
جمع واژۀ سامد: سوامداللیل خفاف الازواد، ای دوائم السیر. (منتهی الارب). و قولهم سوامد اللیل خفاف الازواد، تعب و زحمت راندن شتران در شب سبب میشود مر ارزانی و فراخی را. (ناظم الاطباء). رجوع به سامد شود
جَمعِ واژۀ سامد: سوامداللیل خفاف الازواد، ای دوائم السیر. (منتهی الارب). و قولهم سوامد اللیل خفاف الازواد، تعب و زحمت راندن شتران در شب سبب میشود مر ارزانی و فراخی را. (ناظم الاطباء). رجوع به سامد شود
با یکدیگر وعده نهادن. (زوزنی). یکدیگر را نوید دادن. (دهار). یکدیگر را وعده کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). یکدیگر را نوید دادن قوم: تواعد القوم. هذا فی الخیر و اما فی الشر، فیقال اتعدوا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). وعده دادن یکدیگر را. (آنندراج). رجوع به اتعاد شود
با یکدیگر وعده نهادن. (زوزنی). یکدیگر را نوید دادن. (دهار). یکدیگر را وعده کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). یکدیگر را نوید دادن قوم: تواعد القوم. هذا فی الخیر و اما فی الشر، فیقال اتعدوا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). وعده دادن یکدیگر را. (آنندراج). رجوع به اتعاد شود
جمع واژۀ موعد. سررسیدها.وعده ها. (ناظم الاطباء) : مواعدی را که قانون معین نکرده است دادگاه معین خواهد کرد. (مادۀ 611 آیین دادرسی مدنی). مواعدی که ابتدای آن تاریخ ابلاغ یا اعلام است روز ابلاغ و اعلام و همچنین روز اقدام جزء مدت محسوب نمی شود. (مادۀ 613 آیین دادرسی مدنی). دادن مهلت در مواعدی که از طرف دادگاه تعیین می شود فقط یک دفعه جایز است. (مادۀ 618 آیین دادرسی مدنی). و رجوع به موعد شود، وعده جایها. (ناظم الاطباء)
جَمعِ واژۀ موعد. سررسیدها.وعده ها. (ناظم الاطباء) : مواعدی را که قانون معین نکرده است دادگاه معین خواهد کرد. (مادۀ 611 آیین دادرسی مدنی). مواعدی که ابتدای آن تاریخ ابلاغ یا اعلام است روز ابلاغ و اعلام و همچنین روز اقدام جزء مدت محسوب نمی شود. (مادۀ 613 آیین دادرسی مدنی). دادن مهلت در مواعدی که از طرف دادگاه تعیین می شود فقط یک دفعه جایز است. (مادۀ 618 آیین دادرسی مدنی). و رجوع به موعد شود، وعده جایها. (ناظم الاطباء)
سیاهی، نوشته، رونوشت، شبح، سیاهی شهر که از دور دیده شود، در فارسی به معنای خواندن و نوشتن، معلومات، آگاهی های علمی و ادبی سواد کسی نم کشیدن: کنایه از سواد درستی نداشتن
سیاهی، نوشته، رونوشت، شبح، سیاهی شهر که از دور دیده شود، در فارسی به معنای خواندن و نوشتن، معلومات، آگاهی های علمی و ادبی سواد کسی نم کشیدن: کنایه از سواد درستی نداشتن