معنی سواعد - فرهنگ لغت هوشیار
واژههای مرتبط با سواعد
سواعد
- سواعد
- ساعدها، دستهای انسان از مچ تا آرنج، ساقهای دست، در موسیقی دسته برخی سازها مانند عود، طنبور، سه تار و امثال آن، جمعِ واژۀ ساعد
فرهنگ فارسی عمید
سواعد
- سواعد
- جَمعِ واژۀ ساعد، به معنی بازو. (دهار) :
بعهد عدل وی اندر نماند دست تطاول
مگر سواعد سیمین و بازوان سمین را.
سعدی
لغت نامه دهخدا