جدول جو
جدول جو

معنی سهل - جستجوی لغت در جدول جو

سهل
مقابل صعب، آسان، کنایه از کم اهمیت، غیرقابل توجه، مقابل حزن، زمین نرم و هموار
سهل ممتنع: در علوم ادبی، نثر خوب که شنیدنش آسان و گفتنش دشوار باشد، شعر خالی از تصنع که گفتن نظیر آن سخت باشد
تصویری از سهل
تصویر سهل
فرهنگ فارسی عمید
سهل
(سَ / سَ هَِ)
نرم از هر چیزی: رجل سهل الخلق، مرد نرم خوی. (منتهی الارب). مرد نیک خوی. (دهار)
لغت نامه دهخدا
سهل
(سَ)
اقلیمی از اعمال باجه و به اقلیم اشبیلیه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
سهل
(سَ)
ابن هارون بن رامنوی فارسی الاصل دشت میشانی، حکیم و شاعر و فصیح و شعوبی مذهب و سخت با عرب دشمن. و کتبی بسیار در مثالب عرب نوشته. و ابوعثمان جاحظ به براعت و فصاحت و فضل او مذعن است. و از او در کتابهای خویش حکایت کند. و سهل بن هارون در خدمت مأمون و صاحب خزانه الحکمۀ او بود و کتابی در مدح بخل بنام حسن بن سهل کرد. از کتب اوست: کتاب دیوان الرسائل کتاب ثعله و عفرا بر مثال کلیله و دمنه. کتاب الهذلیه و المخزومی. کتاب الضربین. کتاب النمر و الثعلب. کتاب الوامق و العذراء. کتاب ندود و دود. کتاب اسباسیوس فی اتحاد الاخوان. کتاب الغزالین. کتاب ادب اسل بن اسل. کتاب خطاب به عیسی بن ابان در قضاء و کتاب تدبیر الملک و السیاسه. (از ابن الندیم ص 174). رجوع به معجم الادباء ج 4 ص 258 شود)
لغت نامه دهخدا
سهل
نرم، آسان، هموار
تصویری از سهل
تصویر سهل
فرهنگ لغت هوشیار
سهل
((سَ))
آسان، نرم، زمین نرم
سهل العبور: راهی که به آسانی از آن بتوان گذشت، آسان رو (واژه فرهنگستان)
سهل العلاج: مرضی که به آسانی بتوان آن را مداوا کرد، آسان چاره (واژه فرهنگستان)
سهل الوصول: آن چه که به آسانی به دست آید، آسان رس، آسان یاب (واژه فرهنگستان)
تصویری از سهل
تصویر سهل
فرهنگ فارسی معین
سهل
آسان
تصویری از سهل
تصویر سهل
فرهنگ واژه فارسی سره
سهل
آسان، ساده، میسر
متضاد: بغرنج، دشوار، صعب، غامض، مشکل، نرم، روان، هموار، کوچک، ناچیز، کم اهمیت، اندک، کم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سهل
تلخ مزه، هر ماده ی غذایی که طعم و مزه ی آن از حالت اولیه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سهل الوصول
تصویر سهل الوصول
آنچه به آسانی به دست آید، آسان رس، آسان یاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسهل
تصویر تسهل
آسان شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سهل ممتنع
تصویر سهل ممتنع
در علوم ادبی، نثر خوب که شنیدنش آسان و گفتنش دشوار باشد، شعر خالی از تصنع که گفتن نظیر آن سخت باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سهل انگار
تصویر سهل انگار
کسی که هر کار یا پیشامدی را آسان انگارد، آنکه کاری را آسان شمارد و در آن دقت نکند، لاقید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سهل العلاج
تصویر سهل العلاج
مرضی که درمانش آسان باشد، آسان چاره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سهل الهضم
تصویر سهل الهضم
غذایی که به آسانی هضم شود، آسان گوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسهل
تصویر اسهل
سهل تر، آسان تر
فرهنگ فارسی عمید
(اَ هََ)
ابن حاتم مکنی به ابوحاتم بصری. محدث است. (کتاب الکنی للدولابی ج 1 ص 141 س 25). محدثان در تاریخ اسلام، نه تنها ناقلان احادیث بلکه حافظان امانت علمی امت اسلامی بودند. آنان در دوران اختلاط احادیث صحیح و جعلی، با تکیه بر معیارهای علمی، به پالایش روایات پرداختند و با دسته بندی آن ها، منابع معتبر را متمایز ساختند. علم رجال و طبقات راویان به همت همین محدثان شکل گرفت و معیارهای دقیق علمی برای نقل روایت تدوین شد.
لغت نامه دهخدا
(اَ هََ)
نعت تفضیلی از سهل. آسان تر. سهل تر. ایسر. اسمح. اهون
لغت نامه دهخدا
(اِ قِ)
آسان شدن. (تاج المصادر بیهقی). آسان و نرم شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آسان شدن کار. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغه) : ما تسهل لی ان افعله . (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تسهل
تصویر تسهل
آسان شدن، نرم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه بتوان باسانی او را بهر جا برد مطیع و آرام: ... . و بتو هم نگویی که او را سهل القیاد و سست عنان یافتم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهل الحصول
تصویر سهل الحصول
دستخوش آسانرس آسانیاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهل الخلق
تصویر سهل الخلق
نرمخوی خوشرفتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهل العبور
تصویر سهل العبور
آسانرو راهی که باساننی از آن بتوان گذشت آسان رو مقابل صعب العبور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهل العلاج
تصویر سهل العلاج
آسانچاره مرضی که باسانی بتوان آنرا مدوا کرد. آسان چاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهل القبول
تصویر سهل القبول
آنچه که باسانی بتوان پذیرفت زود پذیر زود باور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهل الوجه
تصویر سهل الوجه
باریک چهره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهل الوصول
تصویر سهل الوصول
آسان رس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهل الهضم
تصویر سهل الهضم
غذایی که باسانی هضم شود زودگوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهل انگار
تصویر سهل انگار
آنکه کارها را آسان شمرد و بی اعتنائی کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهل انگاری
تصویر سهل انگاری
حالت و عمل سهل انگار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهله
تصویر سهله
آسانگیر با گذشت زون، زمین هموار کوچک، نرم ریخت، ماسه، شکمروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسهل
تصویر اسهل
آسانتر، سهل تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسهل
تصویر اسهل
((اَ هَ))
نرم تر، آسان تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سهل الوصول
تصویر سهل الوصول
آسان یاب
فرهنگ واژه فارسی سره