آرام یافتن بچیزی و انس گرفتن با کسی بلکه وجود او بسبب وجود چیز دیگری باشد چنانچه بعضی موحدان میگویند که وجود عالم پرتو وجود باریتعالی است، او بذاته وجود ندارد. (مؤید الفضلاء). رجوع به بسو شود
آرام یافتن بچیزی و انس گرفتن با کسی بلکه وجود او بسبب وجود چیز دیگری باشد چنانچه بعضی موحدان میگویند که وجود عالم پرتو وجود باریتعالی است، او بذاته وجود ندارد. (مؤید الفضلاء). رجوع به بسو شود
ظاهر شدن شکار آهو از سوی دست چپ. (آنندراج) (غیاث) ، پیدا و هویدا شدن: سنح لی رأی، پیدا و هویدا شد مرا تدبیری. (منتهی الارب). ظهور، بمجاز، به معنی پیدا شدن حادثه. (غیاث) (آنندراج) ، سخن بربسته گفتن. (تاج المصادر بیهقی) : سنح بکذا، سخن بربسته گفت، برگردانیدن از رأی: سنح فلاناً رایه، برگردانیدن او را از آن رأی، سنح به و علیه، در گناه انداخت او را و بدی رسانید، سنح العشر لی، آسان شد مرا. (منتهی الارب)
ظاهر شدن شکار آهو از سوی دست چپ. (آنندراج) (غیاث) ، پیدا و هویدا شدن: سنح لی رأی، پیدا و هویدا شد مرا تدبیری. (منتهی الارب). ظهور، بمجاز، به معنی پیدا شدن حادثه. (غیاث) (آنندراج) ، سخن بربسته گفتن. (تاج المصادر بیهقی) : سنح بکذا، سخن بربسته گفت، برگردانیدن از رأی: سنح فلاناً رایه، برگردانیدن او را از آن رأی، سنح به و علیه، در گناه انداخت او را و بدی رسانید، سنح العشر لی، آسان شد مرا. (منتهی الارب)
داروئی که بر دندان مالند. (غیاث). داروئی که بر دندان مالند و هر چیزی که بدان دندان را تابان و روشن نمایند. (آنندراج) (ناظم الاطباء). واحد السنونات. و هی الادویه الیابسه المسحوقه التی یدور لک بها الاسنان لتضیی بها او تستحکم. (بحر الجواهر) : معجون ها که در میانه خشک کنند و در بیماریهای دندان و دهان بکار دارند. (از تذکرۀ ضریر انطاکی). دواهای آمیخته که بدان مسواک کنند و دندانها بدان بمالند آنرا سنون گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
داروئی که بر دندان مالند. (غیاث). داروئی که بر دندان مالند و هر چیزی که بدان دندان را تابان و روشن نمایند. (آنندراج) (ناظم الاطباء). واحد السنونات. و هی الادویه الیابسه المسحوقه التی یدور لک بها الاسنان لتضیی بها او تستحکم. (بحر الجواهر) : معجون ها که در میانه خشک کنند و در بیماریهای دندان و دهان بکار دارند. (از تذکرۀ ضریر انطاکی). دواهای آمیخته که بدان مسواک کنند و دندانها بدان بمالند آنرا سنون گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
دهی از دهستان است سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه. دارای 787 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات، کشمش، بادام، کرچک، نخود است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی از دهستان است سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه. دارای 787 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات، کشمش، بادام، کرچک، نخود است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)