معنی سنوات - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با سنوات
سنوات
- سنوات
- ج ِسنه. (غیاث) (منتهی الارب). سالها. (ناظم الاطباء).
- سنوات آتیه،سالهای آینده.
- سنوات ماضیه، سالهای گذشته
لغت نامه دهخدا
سطوات
- سطوات
- حمله کردن هجوم بردن، به قهر رفتن، حمله هجوم، غلبه قهر، ابهت وقار
فرهنگ لغت هوشیار
سونات
- سونات
- فرانسوی نواک قطعه ایست از موسیقی و خاص آلات موسیقی مرکب از سه تا چهار بند دارای خصایص مختلف. دیگر موسیقی سمفنیک مثل سمفونی و کنسرتو و غیره
فرهنگ لغت هوشیار