جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با سنون

سنون

سنون
جمع سنه، سال ها گرد دندان خازدندان، جمع سنه، سال ها جمع سنه در حالت رفعی (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) سالها سنین
فرهنگ لغت هوشیار

سنون

سنون
جَمعِ واژۀ سنه. (آنندراج) (ناظم الاطباء) : در عهد ماضی و سنون غابر در بلادکشمیر... پادشاهی مستولی بود. (سندبادنامه ص 56)
لغت نامه دهخدا

سنون

سنون
داروئی که بر دندان مالند. (غیاث). داروئی که بر دندان مالند و هر چیزی که بدان دندان را تابان و روشن نمایند. (آنندراج) (ناظم الاطباء). واحد السنونات. و هی الادویه الیابسه المسحوقه التی یدور لک بها الاسنان لتضیی بها او تستحکم. (بحر الجواهر) : معجون ها که در میانه خشک کنند و در بیماریهای دندان و دهان بکار دارند. (از تذکرۀ ضریر انطاکی). دواهای آمیخته که بدان مسواک کنند و دندانها بدان بمالند آنرا سنون گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا