- سندیان
- پارسی تازی گشته سندیان بلوت از درختان بلوط
معنی سندیان - جستجوی لغت در جدول جو
- سندیان
- بلوط، درخت بلوط
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زندیه
عود هندی، درختی با چوب قهوه ای رنگ که هنگام سوختن بوی خوش می پراکند و معمولاً در هند و هندوچین می روید، انجوج
افزار آهنی ضخیم که آهنگران قطعه آهن را بر روی آن می گذارند و با پتک یا چکش می کوبند
افزار آهنی ضخیم که آهنگران قطعۀ آهنی را به روی آن می گذارند و با پتک یا چکش می کوبند، میخ ستبر و یا تکۀ آهن زیر کوبۀ در
بلوتیان
توضیح دادن، تشریح کردن، شرح دادن
احیاء
آراسته شدن
زندانبان نگاهبان بندیان
بستن، قید کردن مقید کردن، حبس کردن زندان کردن
جمع بنده. بنده ها، در خطاب شفاهی و کتبی به شاه: (بندگان اعلی حضرت همایونی) گویند و نویسند. یا بندگان اشرف. در خطاب به شاه و امیر بکار برده میشده
جمع بنا، رمن ساختگی والاد گران
گیاهی از تیره چتریان که دو ساله یا پایاست رازیانه و آن دارای انواع است
زیر لب و آهسته با خود سخن گفتن
فرانسوی پرتو افکن تابا، شخانه خیز جایی در آسمان به گمان آن که شخانه (شهاب) از آن جا خاسته
تراشیدن چوب و فلز رنده کردن، جلا دادن صیقل دادن، هموار کردن برابر ساختن
سرودگوی، خوش الحان، بلبل، زند خوان زردشتی
آنکه حیات دارد و زندگی میکند جاندار حی مقابل مرده میت، کسی که پرتو معرفت و عشق بر دل وی میتابد، دانا
دو گوش دوخایه (بیضه)
پارسی تازی شده اندگان شهری است در توران
آزار رسانی، بیرون رفتن، از دست افتادن
کلان شکمی، شکم افتادگی
تعجب کردن، از روی شک سخنی گفتن
گیاهی از تیره ّ چتریان که علفی است و پایا میباشد. این گیاه در اکثر صحاری ایران فراوانست. ارتفاعش 2 تا 5، 2 متر و ریشه اش راست و ستبر است ابر کبیر حلتیت انجدان انگوزاکما انگیان
پیروزی، شهادت، ظفر
دشنامگوی بد زبان