جدول جو
جدول جو

معنی سندشار - جستجوی لغت در جدول جو

سندشار
(سِ دِ)
نام طبیبی هندی و ابن البیطار از او روایت آرد و از جمله در شرح کلمه ریباس آمده است. رجوع به سندهشار شود. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پسندیار
تصویر پسندیار
(پسرانه)
اسفندیار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زندبار
تصویر زندبار
حیوان بی آزار مانند، گاو و گوسفند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنداره
تصویر سنداره
سند، بچه ای که از سر راه بردارند، آنکه پدر و مادرش معلوم نباشد، حرام زاده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سندیان
تصویر سندیان
بلوط، درخت بلوط
فرهنگ فارسی عمید
مجازاتی که طی آن محکوم را تا کمر در زمین فرو می کنند و به او سنگ می زنند تا بمیرد
فرهنگ فارسی عمید
هرجانور درنده یا گزنده ای که جانور دیگر را بخورد یا آزار برساند مانند شیر و پلنگ، جانور موذی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتشار
تصویر انتشار
پراکنده شدن، گسترده شدن چیزی، فاش شدن خبر، چاپ و توزیع کتاب، نشریه، مجله و امثال آن ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سپندار
تصویر سپندار
اسپندارمذ، در آیین زردشتی فرشتۀ نگهبان زمین و موکل بر روز پنجم هر ماه خورشیدی، ماه اسفند، روز پنجم از هر ماه خورشیدی، اسفندار، سپندارمذ، اسفندارمذ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سندهان
تصویر سندهان
عود هندی، درختی با چوب قهوه ای رنگ که هنگام سوختن بوی خوش می پراکند و معمولاً در هند و هندوچین می روید، انجوج
فرهنگ فارسی عمید
(سِ)
پادشاه سند. فرمانروای سند:
یکی شاه کابل یکی سند شاه
دگر جوگیان شاه با فر وگاه.
فردوسی (چ بروخیم ج 7 ص 2250)
لغت نامه دهخدا
(سِ دِ)
نام طبیبی است هندی و ابن البیطار در مفردات از کتاب او روایت کند در شرح کلمه حضض و حسک و ثوم آمده است. (یادداشت مؤلف). و رجوع به عیون الانباء ص 109 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قندهار
تصویر قندهار
کندهار رخج آراخوو شهری است
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی از مجازات که آدمی را تا کمر در خاک نشانند و بر ان سنگ باران کنند بحدی که بمیرد
فرهنگ لغت هوشیار
سرو کوهی، صمغی که از گونه های سرو کوهی استخراج میشود و در طب قدیم مورد استعمال بوده ضمنا از آن جهت ساختن دانه تسبیح یا گردن بند استفاده میکردند از مخلوط سندروس و روغن بزرگ روغنی به نام روغن کمان حاصل میکرده اند که از آن جهت چرب کردن کمانها استفاده میشد حجرالسندروس، تبریزی، نارون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سندیان
تصویر سندیان
پارسی تازی گشته سندیان بلوت از درختان بلوط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسندگار
تصویر پسندگار
راضی قبول کننده پسندیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انقشار
تصویر انقشار
پوست انداختن کنده شدن پوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتشار
تصویر انتشار
پراکندگی، گسترده شدن، خبر را فاش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سپندار
تصویر سپندار
شمع باشد که معشوق پروانه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتشار
تصویر انتشار
((اِ تِ))
پراکنده شدن، شیوع یافتن، پراکندگی، شیوع
فرهنگ فارسی معین
((سَ))
محکومی که او را تا کمر در خاک فرو می کردند و آن قدر با سنگ بر سر و رویش می کوفتند تا بمیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتشار
تصویر انتشار
پراکنش، پراکنیدن، گسترش، افشاندن، چاپ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وندسار
تصویر وندسار
مرکز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انتشار
تصویر انتشار
Dissemination, Emanation, Propagation, Publication
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از انتشار
تصویر انتشار
diffusion, émanation, propagation, publication
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از انتشار
تصویر انتشار
распространение , эманация , публикация
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از انتشار
تصویر انتشار
Verbreitung, Ausstrahlung, Veröffentlichung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از انتشار
تصویر انتشار
поширення , еманація , публікація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از انتشار
تصویر انتشار
rozpowszechnianie, emanacja, propagacja, publikacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از انتشار
تصویر انتشار
传播 , 发散 , 出版物
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از انتشار
تصویر انتشار
disseminação, emanação, propagação, publicação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از انتشار
تصویر انتشار
diffusione, emanazione, propagazione, pubblicazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از انتشار
تصویر انتشار
difusión, emanación, propagación, publicación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از انتشار
تصویر انتشار
verspreiding, emanatie, publicatie
دیکشنری فارسی به هلندی