جدول جو
جدول جو

معنی سمپاتی - جستجوی لغت در جدول جو

سمپاتی
علاقه، تعلق خاطر، رابطۀ معنوی
تصویری از سمپاتی
تصویر سمپاتی
فرهنگ فارسی عمید
سمپاتی
میل طبیعی، جذبه
تصویری از سمپاتی
تصویر سمپاتی
فرهنگ لغت هوشیار
سمپاتی
علاقه، دل بستگی، علقه، هم دردی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سمپاتیک
تصویر سمپاتیک
دوست داشتنی، جذاب، در علم زیست شناسی بخشی از دستگاه عصبی خودکار که باعث افزایش فعالیت در قسمت های مختلف بدن می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرپایی
تصویر سرپایی
کفشی که در خانه به پا می کنند، دمپایی، به صورت ایستاده،
ویژگی بیماری که بدون بستری کردن مورد معالجه قرار می گیرد مثلاً بیمار سرپایی،
ویژگی معالجه ای که بدون بستری کردن انجام می شود مثلاً معالجۀ سرپایی،
ویژگی قسمتی در بیمارستان که در آن، بدون بستری کردن معالجه صورت می گیرد مثلاً بخش سرپایی،
ویژگی کسی که ایستاده کار کند و موقع کار نتواند بنشیند مانند پیشخدمت، خانه شاگرد و شاگرد پادو، جماعی که سر پا صورت گیرد، زناکاری، فاحشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کمپانی
تصویر کمپانی
شرکت بزرگ دارای فعالیت های تولیدی، خدماتی یا مالی وسیع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سم پاشی
تصویر سم پاشی
پاشیدن سم در جایی برای از بین بردن حشرات، در کشاورزی پاشیدن سم های مختص به گیاهان و درختان برای نابود ساختن آفات نباتی، کنایه از تبلیغات بد و گفتن سخنانی که باعث فتنه و فساد و اختلاف میان جمعی از مردم بشود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاپاتی
تصویر چاپاتی
چپاتی، نوعی نان نازک که خمیر آن را با کف دست پهن کرده و بر روی تابه می اندازند تا بپزد، شاباتی
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
جماع و مباشرت، فاحشه که به تشخیص وجه برای یک جماع آرند. (آنندراج) ، بیمار سرپائی، بیماری که با مراجعه به بیمارستان دارو میگیرد و نیازی به خوابیدن ندارد. مقابل بیماربستری، خادمۀ غیر آشپز. خادمه ای که اطاقدار و آشپز و صندوقدار و انباردار نیست و فقط هر کار که پیش آید کند. مقابل آشپز. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
نان فطیر نازک باشد که خمیر آن را با دست پهن سازند و بر روی تابه پزند، (برهان)، نانی لطیف که بتازیش ’رغیف’ خوانند، (شرفنامۀ منیری)، و رجوع به چپاتی شود:
غلام کنجد کاکی و قبه های تنک
رهی ّ چهرۀ چاپاتی ولب گرده،
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(سَ)
جذاب. جالب توجه. (فرهنگ فارسی معین) ، دستگاه مرکزی عصبی نباتی (خودکار) که تحت ارادۀ شخص نیست. مرکز این دستگاه عبارت از 23 زوج عقدۀ عصبی است که در طرفین ستون بشکل زنجیری از بالا بپائین کشیده شده. این عقده ها شبیه بدانۀ تسبیح میباشند. دستگاه سمپاتیک از طرفی بوسیلۀ شاخه های ارتباطی با سلسلۀ اعصاب ارادی مربوط است و از طرف دیگر رشته رشته شده و بشکل شبکه ای اطراف عروق و احشاء را فرامیگیرد و شبکه هایی قبل از تقسیم در اعضاء تشکیل میدهد که بین این شبکه ها عقده های محیطی وجود دارند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
پاشیدن سم در جائی برای انهدام حشرات، مانند: مگس، پشه و غیره. (فرهنگ فارسی معین) ، بمجاز، گفتن سخنانی برای تولید اختلاف در میان جمعی و ایجاد فساد، یا تبلیغ بد کردن ضد کسی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هموپاتی
تصویر هموپاتی
فرانسوی بیمار خونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمپانی
تصویر کمپانی
شرکت تجاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوپاشی
تصویر سوپاشی
ترکی شهربان
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به سمنان از مردم سمنان اهل سمنان، لهجه ای که مردم سمنان بدان سخن گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنپاتیک
تصویر سنپاتیک
فرانسوی گیرا تو دل برو، گیراییک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمپایتک
تصویر سمپایتک
فرانسوی گیرا تو دل برو، گیراییک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سم پاشی
تصویر سم پاشی
زهر پاشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنپاتی
تصویر سنپاتی
فرانسوی گیرایش، گیرایی
فرهنگ لغت هوشیار
پیوستگی، محبت آمیز جذاب جالب توجه، دستگاه مرکزی عصبی نباتی (خود کار) که تحت اراده شخص نیست. مرکز این دستگاه عبارت از 23 زوج عقده عصبی است که در طرفین ستون فقرات به شکل زنجیری از بالا به پایین کشیده شده. این عقده ها شبیه به دانه تسبیح میباشد. دستگاه سمپاتیک از طرفی به وسیله شاخه های ارتباطی با سلسله اعصاب ارادی مربوط است و از طرفی دیگر رشته رشته شده و به شکل شبکه ای اطراف عروق و احشا را فرا میگیرد شبکه هایی قبل از تقسیم در اعضا تشکیل میدهد که بین این شبکه ها عقده هایمحیطی وجود دارند
فرهنگ لغت هوشیار
کفش راحتی. یا کفش سرپایی، کسی که ایستاده به کار پردازد (خانه شاگرد)، فاحشه روسپی، جماعی که سر پا صورت گیرد، جماع آرمش
فرهنگ لغت هوشیار
پاشیدن سم در جایی برای انهدام حشرات مانند مگس پشه و غیره، گفتن سخنانی برای تولید اختلاف در میان جمعی و ایجاد فساد یا تبلیغ بد کردن ضد کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمساری
تصویر سمساری
سپساری داستاری عمل و شغل سمسار، دکان سمسار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساعاتی
تصویر ساعاتی
منسوب به ساعت، ساعت ساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاپاتی
تصویر چاپاتی
نان فطیر نازک که خمیر آنرا با دست پهن کنند و بر روی تابه پزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امهاتی
تصویر امهاتی
منسوب به امهات مربوط به امهات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمپایی
تصویر دمپایی
((دَ))
کفش راحتی که در خانه به پا کنند، آن چه که دم پا یا دم در گسترند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سمساری
تصویر سمساری
دلالی، واسطه گری، دکان سمسار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرپایی
تصویر سرپایی
کفش راحتی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کمپانی
تصویر کمپانی
((کُ))
شرکتی که برای تجارت یا صن عت تشکیل شود، اشخاصی که با وجود شراکت در سرمایه نام آنان در عنوان بنگاه درج نمی شود (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سمپاتیک
تصویر سمپاتیک
((سَ))
محبت آمیز، جالب توجه، دستگاه عصبی مرکزی که به شکل زنجیری در دو طرف ستون مهره ها قرار دارد
فرهنگ فارسی معین
هوادار، هواخواه، مهربان، مهرجو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جذاب، جالب توجه، دوست داشتنی، خوشایند، دل چسب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
لحظه ای
دیکشنری اردو به فارسی