پاشیدن سم در جایی برای از بین بردن حشرات، در کشاورزی پاشیدن سم های مختص به گیاهان و درختان برای نابود ساختن آفات نباتی، کنایه از تبلیغات بد و گفتن سخنانی که باعث فتنه و فساد و اختلاف میان جمعی از مردم بشود
دستگاهی که به وسیلۀ آن سم پاشی کنند، آنکه سم می پاشد، پاشندۀ سم، مامور دفع آفات که مزارع و باغ ها و جاهای دیگر را بر ضد حشرات و آفات نباتی سمپاشی می کند
پاشیدن سم در جائی برای انهدام حشرات، مانند: مگس، پشه و غیره. (فرهنگ فارسی معین) ، بمجاز، گفتن سخنانی برای تولید اختلاف در میان جمعی و ایجاد فساد، یا تبلیغ بد کردن ضد کسی. (فرهنگ فارسی معین)
تبسم افشانی. خندان بودن. شکفته بودن: ز گرد وحشت ما تیره بختان فیض میجوشد تبسم پاشی صبح است، چین دامن شبها. میرزا بیدل (از بهار عجم) (از آنندراج). رجوع به تبسم و دیگر ترکیب های آن شود