جدول جو
جدول جو

معنی کمپانی

کمپانی((کُ))
شرکتی که برای تجارت یا صن عت تشکیل شود، اشخاصی که با وجود شراکت در سرمایه نام آنان در عنوان بنگاه درج نمی شود (واژه فرهنگستان)
تصویری از کمپانی
تصویر کمپانی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کمپانی

کمپانی

کمپانی
شرکت بزرگ دارای فعالیت های تولیدی، خدماتی یا مالی وسیع
کمپانی
فرهنگ فارسی عمید

کمپانی

کمپانی
شرکت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شرکت تجارتی. (فرهنگ فارسی معین) ، در تداول فارسی زبانان، صاحب و رئیس شرکت. (فرهنگ فارسی معین) ، در تداول عوام فارسی زبان، سخت متمول. عظیم دارا: مگر من کمپانیم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پولدار. ثروتمند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

کنپانی

کنپانی
کمپانی: (سیب زمینی) بتوسط سرجان ملکم سفیر حکومت کنپانی هندوستان مقیم دربار دار الخلافه طهران وارد ایران گردید
کنپانی
فرهنگ لغت هوشیار

کامپانی

کامپانی
ناحیه ای است در جنوب ایتالیا و 4234000 تن سکنه دارد
لغت نامه دهخدا