در مقام تصدیق و اظهار تسلیم به کار رود. - سلمنا گفتن، تصدیق و اظهار تسلیم کردن: ابومسلم گفت... و به اتفاق اهل اصفهان از تمامت اطراف و محلتها محلت جرواآن و در آن محلت خوشتر از خانه من نیست حاضران جملگی سلمنا گفته و نتیجه مقدمات او را صادق دانسته. (ترجمه محاسن اصفهان)
در مقام تصدیق و اظهار تسلیم به کار رود. - سلمنا گفتن، تصدیق و اظهار تسلیم کردن: ابومسلم گفت... و به اتفاق اهل اصفهان از تمامت اطراف و محلتها محلت جرواآن و در آن محلت خوشتر از خانه من نیست حاضران جملگی سلمنا گفته و نتیجه مقدمات او را صادق دانسته. (ترجمه محاسن اصفهان)
هولناک. دارای ترس و بیم. (ناظم الاطباء). مهیب. هول: فکند از سر تخت خود را بخاک برآمد ز جانش آتشی سهمناک. فردوسی. ما از دیوان و پریان از این سهمناک تر کس ندیده ایم. (اسکندرنامۀ نسخۀ خطی سعید نفیسی). چون این بگفت نگاه کرد شخصی عظیم و سهمناک دید. (قصص الانبیاء). ماهی سهمناک بود هفتاد تن را زهره پاره شد. (قصص الانبیاء). بخت النصر خوابی دید عظیم سهمناک. (مجمل التواریخ و القصص). آواز سهمناک بگوش روباه آمدی. (کلیله و دمنه). نظر در قعر چاه افکند اژدهایی سهمناک دید. (کلیله و دمنه). بسا شیر درنده و سهمناک که از نوک خاری درآید بخاک. نظامی. همان دریا که موجش سهمناک است گلی را باغ و باغی را هلاک است. نظامی
هولناک. دارای ترس و بیم. (ناظم الاطباء). مهیب. هول: فکند از سر تخت خود را بخاک برآمد ز جانش آتشی سهمناک. فردوسی. ما از دیوان و پریان از این سهمناک تر کس ندیده ایم. (اسکندرنامۀ نسخۀ خطی سعید نفیسی). چون این بگفت نگاه کرد شخصی عظیم و سهمناک دید. (قصص الانبیاء). ماهی سهمناک بود هفتاد تن را زهره پاره شد. (قصص الانبیاء). بخت النصر خوابی دید عظیم سهمناک. (مجمل التواریخ و القصص). آواز سهمناک بگوش روباه آمدی. (کلیله و دمنه). نظر در قعر چاه افکند اژدهایی سهمناک دید. (کلیله و دمنه). بسا شیر درنده و سهمناک که از نوک خاری درآید بخاک. نظامی. همان دریا که موجش سهمناک است گلی را باغ و باغی را هلاک است. نظامی
برگرفته از نام سلمان پارسی از یاران پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله آرایش گر پیرا، پیرایشگاه منسوب به سلمان (نامی از نامهای کسان)، منسوب به سلمان پارسی: بباید در ره ایمان یکی تسلیم سلمانی، کسی که موی سر مردم را اصلاح کند و ریش را بتراشد حلاق آرایشگر، مغازه سلمانی، حق و دستمزدی که به سلمانی ده و قریه پردازند. منسوب به سلمیه، نوعی شمشیر
برگرفته از نام سلمان پارسی از یاران پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله آرایش گر پیرا، پیرایشگاه منسوب به سلمان (نامی از نامهای کسان)، منسوب به سلمان پارسی: بباید در ره ایمان یکی تسلیم سلمانی، کسی که موی سر مردم را اصلاح کند و ریش را بتراشد حلاق آرایشگر، مغازه سلمانی، حق و دستمزدی که به سلمانی ده و قریه پردازند. منسوب به سلمیه، نوعی شمشیر