هولناک. دارای ترس و بیم. (ناظم الاطباء). مهیب. هول: فکند از سر تخت خود را بخاک برآمد ز جانش آتشی سهمناک. فردوسی. ما از دیوان و پریان از این سهمناک تر کس ندیده ایم. (اسکندرنامۀ نسخۀ خطی سعید نفیسی). چون این بگفت نگاه کرد شخصی عظیم و سهمناک دید. (قصص الانبیاء). ماهی سهمناک بود هفتاد تن را زهره پاره شد. (قصص الانبیاء). بخت النصر خوابی دید عظیم سهمناک. (مجمل التواریخ و القصص). آواز سهمناک بگوش روباه آمدی. (کلیله و دمنه). نظر در قعر چاه افکند اژدهایی سهمناک دید. (کلیله و دمنه). بسا شیر درنده و سهمناک که از نوک خاری درآید بخاک. نظامی. همان دریا که موجش سهمناک است گلی را باغ و باغی را هلاک است. نظامی