نرم خوی شدن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). نرمی و آسانی. (منتهی الارب) (آنندراج) ، فرمانبردار شدن. (دهار) ، روان شدن بول چنانکه آن را باز نتوان داشت. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) ، رفتن بیخ شاخ خرمابن. (منتهی الارب) ، پوسیده و ریزه ریزه گردیدن چوب. (ناظم الاطباء)
نرم خوی شدن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). نرمی و آسانی. (منتهی الارب) (آنندراج) ، فرمانبردار شدن. (دهار) ، روان شدن بول چنانکه آن را باز نتوان داشت. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) ، رفتن بیخ شاخ خرمابن. (منتهی الارب) ، پوسیده و ریزه ریزه گردیدن چوب. (ناظم الاطباء)
نرم و آسان. (منتهی الارب) (آنندراج) ، رام. (منتهی الارب) (آنندراج). مردم منقاد. (دهار). - سلس البول، نوعی از بیماری مثانه که ضبط کمیز نتواند در وی. (منتهی الارب) (آنندراج). مرضی که بول بی اراده خارج شود. (از غیاث). علتی است که بول بی خواست خداوند علت میرود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) : حدیث وقف بجایی رسید در شیراز که نیست جز سلس البول و اندر او ادرار. سعدی. - سلس القول، روان گفتار. درست گفتار. - ، پرگو. پرگفتار. - سلس القیاد، فرمانبردار. بی اراده. نرم عنان: و اذا طبخ (یبروج) مع الباج مقدارست الساعات لینه و حیره سلس القیاد لای شکل احب آن متشکل به. (ابن بیطار). و در نیابت وی سلس القیاد نبود. (تاریخ بیهق ص 85). و شیر در نشیب و فراز از خوف جان سهل العنان و سلس القیاد او را منقاد می بود. (سندبادنامه ص 219)
نرم و آسان. (منتهی الارب) (آنندراج) ، رام. (منتهی الارب) (آنندراج). مردم منقاد. (دهار). - سلس البول، نوعی از بیماری مثانه که ضبط کمیز نتواند در وی. (منتهی الارب) (آنندراج). مرضی که بول بی اراده خارج شود. (از غیاث). علتی است که بول بی خواست خداوند علت میرود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) : حدیث وقف بجایی رسید در شیراز که نیست جز سلس البول و اندر او ادرار. سعدی. - سلس القول، روان گفتار. درست گفتار. - ، پرگو. پرگفتار. - سلس القیاد، فرمانبردار. بی اراده. نرم عنان: و اذا طبخ (یبروج) مع الباج مقدارست الساعات لینه و حیره سلس القیاد لای شکل اُحب آن متشکل به. (ابن بیطار). و در نیابت وی سلس القیاد نبود. (تاریخ بیهق ص 85). و شیر در نشیب و فراز از خوف جان سهل العنان و سلس القیاد او را منقاد می بود. (سندبادنامه ص 219)
دهی از دهستان سرشیو بخش مریوان شهرستان سنندج، دارای 280 تن سکنه و آب آن از چشمه است. محصول آن غلات، لبنیات، توتون و این ده در دو محل بفاصله دوهزار متر واقع و به سلسی بزرگ و سلسی کهنه یا سفلی معروف است. سکنۀ سلسی بزرگ 180 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان سرشیو بخش مریوان شهرستان سنندج، دارای 280 تن سکنه و آب آن از چشمه است. محصول آن غلات، لبنیات، توتون و این ده در دو محل بفاصله دوهزار متر واقع و به سلسی بزرگ و سلسی کهنه یا سفلی معروف است. سکنۀ سلسی بزرگ 180 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
سالوسی و مکاری. (لطایف از غیاث اللغات) (آنندراج). سالوسی کردن: تا به ناموس مسلمانی زیند در تسلس تا ندانی که کیند. مولوی. نور آن گوهر چو بیرون تافته ست زین تسلسها فراغت یافته ست. مولوی
سالوسی و مکاری. (لطایف از غیاث اللغات) (آنندراج). سالوسی کردن: تا به ناموس مسلمانی زیند در تسلس تا ندانی که کیند. مولوی. نور آن گوهر چو بیرون تافته ست زین تسلسها فراغت یافته ست. مولوی
آب شیرین و روشن و سرد و خوش که به گلو روان فروشود. (منتهی الارب) (آنندراج) : زرشک سلسل زرین و رود صلصل جی سرشک دجله روان است بر رخ بغداد. (ترجمه محاسن اصفهان ص 10). ، می نرم و روان فروشونده بگلو. (آنندراج) (منتهی الارب)
آب شیرین و روشن و سرد و خوش که به گلو روان فروشود. (منتهی الارب) (آنندراج) : زرشک سلسل زرین و رود صلصل جی سرشک دجله روان است بر رخ بغداد. (ترجمه محاسن اصفهان ص 10). ، می نرم و روان فروشونده بگلو. (آنندراج) (منتهی الارب)
روان این واژه را آنندراج از غیاث اللغات برگرفته معین با بهره گیری از خیام پور در فرهنگ فارسی می نویسد: (از منابعی که در دست است تنها در معیار اللغه دیده می شود) فرهنگ عربی به فارسی لاروی نیز واژه سلیس را نیاورده است فرانسوی شن
روان این واژه را آنندراج از غیاث اللغات برگرفته معین با بهره گیری از خیام پور در فرهنگ فارسی می نویسد: (از منابعی که در دست است تنها در معیار اللغه دیده می شود) فرهنگ عربی به فارسی لاروی نیز واژه سلیس را نیاورده است فرانسوی شن