جدول جو
جدول جو

معنی سلبیه - جستجوی لغت در جدول جو

سلبیه
مونث سلبی صفات سلبیه خدا
تصویری از سلبیه
تصویر سلبیه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تلبیه
تصویر تلبیه
اجابت کردن، لبیک گفتن در جواب کسی، لبیک گفتن در حج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صلبیه
تصویر صلبیه
لایۀ سفید و کدر خارجی کرۀ چشم که از بافت محکم ساخته شده است، سفیدی چشم
فرهنگ فارسی عمید
(صِ تِ سَ بی یَ / یِ)
رجوع به صفات باری شود
لغت نامه دهخدا
(بی یَ / یِ)
نام شراب مخصوصی است. (تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 210). نبیذی است که از گندم و گاه از برنج گیرند. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سُ بَ)
برهنگی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَ با)
جمع واژۀ سلیب، به معنی ربوده عقل. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به سلب شود
لغت نامه دهخدا
(سَ بی یَ)
می که آن را از جایی بجایی برند. (منتهی الارب). خمر. (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) ، زن برده. (منتهی الارب). زن. (مهذب الاسماء). تأنیث سبی. ج، سبایا، مروارید که غواص برآورده باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سِبی یَ)
ریگستانی است به دهناء و گویند روضه ای است در دیار تمیم. (معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صُ بی یَ)
نام پردۀ هفتم از هفت پردۀ چشم که اندرون همه پرده ها است. (غیاث اللغات). طبقه ای از هفت طبقۀ چشم که منشاء آن اطراف غشاء صلب دماغی است که بر پشت عصبۀ مجوفه است
لغت نامه دهخدا
(عِ یَ)
آبکی است در داث. (از معجم البلدان) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عِ یَ)
ماده شتر چرکین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(صُلْ لَ بی یَ)
سنگ فسان. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به صلّبی ّ شود
لغت نامه دهخدا
(سَ می یَ)
شهری است نزدیک حمص و نسبت بدان سلمانی است. (فرهنگ فارسی معین). بر کران بادیۀ شام نهاده و سلمیه همه فرزندان هاشم اند. (حدود العالم). و رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
سلبین الحمیر. سلبین الحمار. نوعی خار است. (از دزی ج 1 ص 671)
لغت نامه دهخدا
(کَ بی یَ)
منسوب به سگ. از سگ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- شهوت کلبیه، بیماری باشد که بیمار همیشه گرسنگی حس کند و بسیار خورد و براو گران باشد و بیشتر به قی دفع شود. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(سُ یِ)
نوعی از رزاسه شامل درختان جنگلی با چوبهای سخت دارای انواع مختلف است که برای ساختن یک نوشابۀ غیرالکلی مورداستفاده قرار میگیرد. (کارآموزی داروسازی جنیدی)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَوْ وُ)
لبی بالحج تلبیه، لبیک گفتن در حج. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). لبیک گفتن حاجیان. (آنندراج). گفتن لبیک اللهم لبیک. و بعضی تلبئه گویند. (از اقرب الموارد). رجوع به تلبئه شود:
شها منم که ز شوق طواف مرقد تو
بجای تلبیه بر لب درود نامحصور.
خالص استرآبادی (از آنندراج).
، لبیک گفتن در جواب. (آنندراج). کسی را لبیک گفتن. (از اقرب الموارد). و یقال: دعانی فلبیته و سعدیته ، ای قلت له لبیک و سعدیک. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(لِ بی یَ)
گیاه مریم و مریمیه. (ناظم الاطباء). یک نوع گیاه طبی. (استینگاس ص 642)
لغت نامه دهخدا
صفات سلبی: زاب های جدا زاب هایی که خدا از آنها بر کنار است چون پیکر پذیری همانندی نرینگی مادینگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلبیه
تصویر صلبیه
سفیدی چشم
فرهنگ لغت هوشیار
لباچه جامه پشمینه بی آستین زید از تو لباچه ای نمی یابد تا پیرهنی ز عمرو نستانی (ناصر خسرو کوادیانی) شاماکچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلبه
تصویر سلبه
برهنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلبی
تصویر سلبی
منسوب به سلب نفیی منفی: صفات سلبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلبیه
تصویر تلبیه
اجابت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلبیه
تصویر صلبیه
((صُ بِ یَّ))
سفیدی چشم، پرده ای سفید و کدر در چشم که از الیاف محکم ساخته شده و قسمت اعظم کره چشم را احاطه کرده است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلبی
تصویر سلبی
((سَ لْ))
منسوب به سلب، نفیی، منفی
فرهنگ فارسی معین
لبیک گفتن، لبیک گویی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
منفی
متضاد: ایجابی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سربی
فرهنگ گویش مازندرانی