جدول جو
جدول جو

معنی سزده - جستجوی لغت در جدول جو

سزده
سیزده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سوده
تصویر سوده
(دخترانه)
نام شهری در نزدیکی بغداد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سبزده
تصویر سبزده
آسمان، سبزتشت، سبزکوشک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چزده
تصویر چزده
جزغاله، هر چیز کاملاًسوخته، جزغ، جزدر، جزدره، جزدو، جزر، جز، چزده، چزدره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساده
تصویر ساده
بی پیرایه، بی نقش و نگار، بی آلایش، بی زینت وزیور، هموار، یکسان، آسان، خالص، بی غش، بی آمیغ، پسری که هنوز موی در چهره اش پیدا نشده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تزده
تصویر تزده
مزد آرد کردن گندم، اجرت ساختن آسیا یا تیز کردن آسیا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرده
تصویر سرده
سرحلقۀ می خوارگان، ساقی، برای مثال سردۀ بزم شراب است امروز / آنکه دی بود امام اصحاب (کمال الدین اسماعیل - ۳۳۰)، قدح شراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرزده
تصویر سرزده
به طور ناگهانی و بی خبر، کسی که ناگهانی و بی خبر و گستاخانه به جایی وارد شود، سرکوفته
سرزده رفتن: ناگهانی به جایی رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستده
تصویر ستده
ستانده، گرفته، دریافت شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیزده
تصویر سیزده
عدد ۱۳، عدد بعد از دوازده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیزده
تصویر سیزده
دوازده بعلاوه یک ده به علاوه سه. (13)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزده
تصویر مزده
مزد اجرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیده
تصویر سیده
گرگ ماده، شیر ماده بانو مونث سید، جمع سیدات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهده
تصویر سهده
مونث سهد بی خوابی، کاراستوار
فرهنگ لغت هوشیار
ساییده شده لمس شده، کوفته سحق شده، خرد شده ریز شده سوده الماس، گداخته مذاب، آغشته باب، اندوده، فرسوده کهنه شده، حک شده، محو شده، سوراخ شده سفته، خرج شده، گرد و غبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنده
تصویر سنده
سندان آهنگران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعده
تصویر سعده
رمده شیرواش از گیاهان (گویش گیلکی) واحد سعد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقده
تصویر سقده
زورک پرنده سرخرنگ به بزرگی گنجشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرده
تصویر سرده
نوع قسم، نوعی خربزه، قدحی که بدان شراب خورند، ساقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرزده
تصویر سرزده
ناگهانی بی خبر: سر زده وارد شد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجده
تصویر سجده
پیشانی بر زمین نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستده
تصویر ستده
گرفته اخذ شده دریافت شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبزده
تصویر سبزده
آسمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساده
تصویر ساده
بی نقش و نگار، قماش خالی از نقوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساده
تصویر ساده
((دَ یا دِ))
بی نقش و نگار، پاک، خالص، ساده لوح، ابله، نادان، بسیط، بدون ترکیب، آسان، عادی، معمولی، پسری که هنوز ریش درنیاورده، بدون زینت و زیور، صاف و هموار، لغزان، لغزنده، بی چین و گره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سنده
تصویر سنده
((سَ دَ یا دِ))
سندان آهنگران و مسگران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوده
تصویر سوده
((دِ یا دَ))
ساییده شده، لمس شده، کوفته، ریز شده، خرد شده، گداخته، مذاب، حک شده، محو شده، سوراخ شده، سفته، خرج شده، گرد و غبار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سنده
تصویر سنده
((س دَ یا سِ دِ))
مدفوع آدم، گه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سجده
تصویر سجده
((سَ دَ یا دِ))
پیشانی بر زمین نهادن هنگام نماز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرده
تصویر سرده
((سَ دَ یا دِ))
نوع، قسم، نوعی از خربزه، قدحی که بدان شراب خورند، ساقی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساده
تصویر ساده
((دَ یا دِ))
جمع سائد (ساید)، مهتران، فرزندان رسول اکرم و ائمه اطهار، جمع سادات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساده
تصویر ساده
ایستاده، مخفف ستاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساده
تصویر ساده
ساییده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساده
تصویر ساده
ابتدایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سرزده
تصویر سرزده
بی خبر
فرهنگ واژه فارسی سره