- سزاوار
- مستحق، لایق
معنی سزاوار - جستجوی لغت در جدول جو
- سزاوار
- شایسته، قابل، خلیق، درخور
- سزاوار ((س))
- لایق، مناسب
- سزاوار
- درخور جزا و پاداش، درخور، شایسته، لایق، اندرخور، شایگان، ارزانی، بابت، خورا، خورند، سازوار، شایان، صالح، فراخور، فرزام، محقوق، مستحقّ، مناسب، باب
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حقانیت، استحقاق
چیزی که سزاوار و لایق نباشد
نالایق، ناشایسته
اهل سازش، سازنده، مساعد و موافق
اهل سازش، موافق
درخور، شایسته، سزاوار، لایق، اندرخور، باب، خورند، خورا، شایان، ارزانی، صالح، مستحقّ، فرزام، فراخور، محقوق، شایگان، مناسب، بابت
درخور، شایسته، سزاوار، لایق، اندرخور، باب، خورند، خورا، شایان، ارزانی، صالح، مستحقّ، فرزام، فراخور، محقوق، شایگان، مناسب، بابت
زیارت کردن
شغل کار عمل
آخر کار، عاقبت کار
مکانیزم
آنابولیسم
منطبق
سازگاری الفت موافقت، موافقت با مزاج ملایمت طبع
اجابت کننده، سازنده، موافق، سازش کننده
هم آهنگ هم آواز
صنعت هنر فیاوار
خدمتکار بیمارستان، خادم منازل و موسسات، سرایدار
باشگیان باشه ای ها تیره ای از مرغان
جمع سما، آسمان
ماتمزده، عزادار مصیبت زده، ماتم زده
مصیبت زده ماتم دار، اندوهگین غمگین
سازوار بودن، سازگاری
عاقبت، انجام، آخر کار، برای مثال من خوب مکافات شما بازگزارم / من حق شما باز گزارم به بتاوار (منوچهری - ۱۵۶)
فیاوار، شغل، کار، پیشه
خدمتکار میخانه، سبوکش میخانه
سماها، آسمان ها، جمع واژۀ سما
سازش کننده، موافق، هماهنگ، سازگر
بالاخانه، خانه ای که بالای خانۀ دیگر ساخته می شود، اتاقی که در طبقۀ دوم یا سوم یا بالاتر ساخته شده، خانۀ تابستانی، بالاخانۀ بادگیردار
پربار، پرواره، فروار، فرواره، فربال، بربار، بروار، برواره، غرفه
پربار، پرواره، فروار، فرواره، فربال، بربار، بروار، برواره، غرفه
مصیبت دیده، ماتم زده، ماتم دار، عزادار، غمگین، سوگ دار، سوگ زده، سوگی
ماتم دار، ماتم زده، ماتم دیده، آنکه در مرگ کسی سوگوار است
مانند آزادمردان، آزادمانند، برای مثال زمانه پندی آزادوار داد مرا / زمانه چون نگری سربه سر همه پند است ی به روز نیک کسان گفت تا تو غم نخوری / بسا کسا که به روز تو آرزومند است (رودکی - ۴۹۴) ، گشاده در هر دو آزادوار / میان کوی کندوری افکنده خوار (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۱۰۱)
در موسیقی از الحان قدیم ایرانی، برای مثال این زند بر چنگ های سغدیان پالیزبان / وآن زند بر نای های لوریان آزادوار (منوچهری - ۳۶)
در موسیقی از الحان قدیم ایرانی،
شغل کار پیشه: مهر ایشان بود فیاوارم - غمتان من بهر دو (غمشان من بمهر) بگسارم