- سرینگاه
- جای نشست نشستنگاه محل جلوس، تخت سریر
معنی سرینگاه - جستجوی لغت در جدول جو
- سرینگاه
- جای نشستن، نشستنگاه، تخت، اورنگ، ران و کفل
- سرینگاه
- جای سر گذاشتن، بالش و بالای بستر که بر آن سر می گذارند
- سرینگاه
- نشستگاه، محل جلوی، تخت، سریر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پایتخت
محل صدور، مخرج
محل تقاطع دو خط
جای روییدن، جای رستن، منبت
جای گریختن، محل مناسب برای گریختن، در علوم ادبی جایی از نطق یا نوشته یا قصیده که می توان در آنجا به مناسبتی از موضوع سخن به موضوع دیگر گریز زد
گردنه، جایی از کوه که به منزلۀ گردن کوه است، راه سخت و پر پیچ و خم در کوه، گردنگاه
جایی که در آنجا طلسم بسته باشند، طلسم
جایی که در آن کمین کنند: و از آن جانب روباه هنوز نزدیک مرغان نا رسیده زیرک از کمینگاه بیرون جست
راهی که بر بلندی کوه واقع شود و آنرا گردنه نیز خوانند
جای گریختن
جایی که کشاورزان در آن جا غله خود را خرمن می کنند
جایی که در آن جا طلسم بسته باشند، طلسم
جای پر ریختن پرنده
حالا، حال
مسکن، آغل
جائی که سایه افتاده باشد
محل شاخ در سر جانوران
زمینی که سیل در آن جریان یابد سیل گیر
محل تفرج جای گردش، تماشاگاه
جای شاخ در سر حیوان شاخ دار
جایی از بدن چهارپا که وقتی به آن سیخ بزنند از جا بجهد
زمینی که سیل در آن جاری شود، سیل گیر، سیل خیز، سیلاب گیر، جای سیل، محل سیل
سایه گاه، جایی که سایه دارد، سایبان، جای سایه، جای سایه دار
جایی در دیگ بریان پلو که محاذی گردن گوسفند بریان باشد