جدول جو
جدول جو

معنی سریردار - جستجوی لغت در جدول جو

سریردار
(نَ / نُو دَ دَ / دِ)
تخت دار. صاحب تاج و تخت، پادشاه. فرمانفرما، در بیت زیر خدای تعالی مقصود است:
رزاق نه کآسمان ارزاق
سردار و سریردار آفاق.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بریندار
تصویر بریندار
(پسرانه)
نگارش کردی: بریندار، محمد رستمی، زخمی، تخلص شاعر معاصر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سردمدار
تصویر سردمدار
صاحب سردم، صاحب خانقاه، پاتوق دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پری دار
تصویر پری دار
کسی که جن داشته باشد، جن زده، دیوانه، مجنون، دختری که پری افسا او را واسطۀ ارتباط خود با جن و پری قرار دهد، برای مثال چون پری داران درخت گل همی لرزد به باد / چون پری بندان بر او بلبل همی افسون کند (قطران - ۸۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دریادار
تصویر دریادار
صاحب منصب در نیروی دریایی، دریابیگی، امیرالبحر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرخ دار
تصویر سرخ دار
درختی پرشاخ و برگ، مخروطی با برگ های باریک و دراز، همیشه سبز، چوب سرخ رنگ و بلندی پانزده متر که پوست، برگ و دانۀ آن سمی است و چوبش در صنعت به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرحددار
تصویر سرحددار
مامور نظامی که برای نگاهبانی و مراقبت در مرز کشور گماشته می شود، مرزدار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرگردان
تصویر سرگردان
گم گشته، آواره، در به در، بی خانمان، سرگشته، حیران، گیج، واله، مستهام، هامی، کالیو، خلاوه، پکر، آسیون، کالیوه رنگ، گیج و گنگ، کالیوه، گیج و ویج، آسمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرایدار
تصویر سرایدار
نگهبان سرا، دربان
فرهنگ فارسی عمید
آنکه جن او را گرفته باشد جن دار جن گرفته پی گرفته، جمع پریداران، دختری دوشیزه که زنان جادو افسانها خوانده بر او دمند تا پری در بدن او در آید و آن اثنا از مغیبات خبر دهد، دیوانه مجنون، جا و مقام دیو
فرهنگ لغت هوشیار
درختی است از تیره مخروطیان جزو رده بازدانگان که برگهای سوزنی شکل و طویل دارد و میوه اش مخروطی و از میوه کاج کوچکتر است. این گیاه در نقاط معتدل آسیا از جمله ایران میروید چوب این درخت قرمز و نسبتا محکم است و چون به خوبی صیقل میشود از آن در صنعت استفاده میکنند سیر دار زرنب رجل الجراد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرگردان
تصویر سرگردان
سراسیمه، حیران، پریشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرایدار
تصویر سرایدار
خانه دار، مستخدم و نگهبان خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سریرگاه
تصویر سریرگاه
پایتخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلیحدار
تصویر سلیحدار
کسی که ساز جنگ را با خود دارد مسلح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرگردان
تصویر سرگردان
((~. گَ))
سرگشته، آواره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرحددار
تصویر سرحددار
((~. حَ))
مرزبان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلیحدار
تصویر سلیحدار
((س))
سلاحدار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرایدار
تصویر سرایدار
((سَ))
خانه دار، دربان، آن که خانه را می پاید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پری دار
تصویر پری دار
جن زده، دختری که واسطه بین پری افسا و جن قرار می گیرید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سردمدار
تصویر سردمدار
((سَ دَ))
سردسته، رییس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرگردان
تصویر سرگردان
Errant, Wanderer, Wandering
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سرایدار
تصویر سرایدار
Janitor
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سرگردان
تصویر سرگردان
błądzący, wędrowiec, potykając się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سرگردان
تصویر سرگردان
errante, vagabundo, de maneira tropeçando
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سرایدار
تصویر سرایدار
看门人
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سرگردان
تصویر سرگردان
漂泊的 , 流浪者 , 跌跌撞撞地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سرایدار
تصویر سرایدار
dozorca
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سرگردان
تصویر سرگردان
umherirrend, Wanderer, wandernd, stolpernd
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سرایدار
تصویر سرایدار
прибиральник
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سرگردان
تصویر سرگردان
заблукалий , мандрівник , блукаючий , спотикаючись
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سرایدار
تصویر سرایدار
Hausmeister
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سرایدار
تصویر سرایدار
дворник
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سرگردان
تصویر سرگردان
заблудший , странник , блуждающий , спотыкаясь
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سرایدار
تصویر سرایدار
zelador
دیکشنری فارسی به پرتغالی