آنکه سلاح بتحویل و بعهدۀ او باشد. (آنندراج) ، سلاح بردار و کسی که ساز جنگ با خودبرداشته باشد. (ناظم الاطباء) : و بدر حاجب سرای با سلاحداران گردبرگرد ایستاده. (تاریخ بیهقی). هشت غلام را از نزدیکتر غلامان هارون بفریفته اند چون سلاحدار و چتردار و علمدار. (تاریخ بیهقی). درمیان سلاحداران مرو و منشین. (منتخب قابوسنامه). و تبع و حشم و مفردان و سلاحداران. (ترجمه محاسن اصفهان ص 50)
آنکه سلاح بتحویل او باشد. (بهار عجم) (آنندراج). مخفف سلاحدار: شحنۀ میدان پنجم تا سلحدار تو شد زخم او بر جسم جانی نه که جانی آمده است. سنایی. بلای خمار است در عیش مل سلحدار خار است با شاه گل. سعدی. تا جهان بوده ست فراشان گل از سلحداران خار آزرده اند. سعدی