- سرید
- درفش کفشدوزی
معنی سرید - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
لغزیدن، سرخوردن
لیز خوردن، سر خوردن، لغزیدن
سوراخ کردن، درز دوختن، روزه داری پیاپی
نامه رسان، قاصد
سپید
شتابان، تند، پرشتاب، چابک، چالاک، فرز
سیاهرگ، رگ
پیرو
سفید
وصول، رسیدن
سفید
چرکی که از آهن بیرون آرند ریم آهن. مهتر سرور جمع ساده سیائد
پارسی تازی گشته ترید تریت طعامی است که پاره های نان را در شوربای گوشت تر کنند تربت تلیت اشکنه
شاخ خرما، تک تنها تنها تنهارو منفرد
تنها، دور، منفرد
ابتیاع، عمل خریدن، بیع
ریزه کردن نان در دوغ شیر آب گوشت و مانند آن
برودت و خنکی
استوار و راست، محکم و درست
کرانه، مرز
غربالی سیمی دارای سوراخهای نسبته بزرگ که با آن غلات را پاک کنند، نوعی غربال که بدان خاک و شن را میبیزند. طنابی که به چوب یا درختی آویزند و بر آن نشسته در هوا آیند و روند تاب ارجوحه، ریسمانی که یک سر آنرا حلقه کنند و در زیر خاک پنهان سازند و سر دیگر را شخصی گرفته در کمین مینشینند تا آدمی یا جانوری را که پای در آن میان نهند به سوی خود کشند و او را بگیرند، فنی است از جمله فنون کشتی گیری پای خود را به پای دیگری بند کند و او را بیندازد و آنرا به عربی شغزبیه نامند
همیشه، دائم، جاوید
سپاه کوچک از پنج تا سسد کنیزک کنیزک یغلخواب گروهی از لشکر (از 5 تا 300 و 400 تن)، لشکری که پیغامبر (ص) بذات خویش در آن نباشد و به سر کردگی یکی از صحابه فرستاده شده باشد مقابل غزوه
نشستگاه آدمی، ران و کفل چیزی که هنگام خواب و راحت به جهت نرمی سر و گردن در زیر سر نهند و سر بر آن گمارند وآنرا از پشم و پنبه آکنده باشند، بالش
رزرده رسته درختان مو
غوره خشک خرما، کویک پژمرده
جلد و شتاب کننده، زود، شتابنده
فرنی خوراکی است با شیر و شکر و آرد برنج
گیاهی است دارای ساقه های کوتاه و نوک تیز، در بیشتر کوههای ایران میروید، ریشه آنرا پس از خشک کردن آرد کنند و برای چسباندن کاغذ و چیزهای دیگر بمصرف رسانند