- سرگزین
- انتخاب عمال حاکم از هر گله گوسفند و گاو و ایلخی اسب یک گاو یک گوسفند و یک اسب را و آن رسمی معمول بود
معنی سرگزین - جستجوی لغت در جدول جو
- سرگزین ((~. گُ))
- انتخاب تعدادی دام (گاو، گوسفند، اسب..) توسط عمال حاکم که از گله جدا می کردند و می بردند و آن رسمی معمول بود
- سرگزین
- گاو و گوسفند یا اسب که در قدیم برای پادشاه یا حاکم از گله جدا می کردند و می برند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پولی که مسلمانان سر شمار از کافران میگرفتند جزیه
باج و خراج، جزیه
پولی که در قدیم مسلمانان از اهل ذمه می گرفتند، باج و خراج، جزیه
فضله چهارپایان از قبیل اسب، الاغ، استر
فضلۀ چهارپایان از قبیل اسب و الاغ و استر
یونانی تازی گشته پارسی تازی گشته دارابزین ستناوند تارمی
چاه جهنده، خیزچاه
طبیعی
چاه جهنده
پسندیدن و جدا کردن چیزی یا کسی از میان گروهی و جمعی انتخاب کردن، ترجیح دادن
منتخب، جانشین
مملکت، مرزوبوم، اقلیم
بریدن سر گردن زدن، ناگاه به محلی وارد شدن، سر بر آوردن گیاه از خاک، طلوع کردن آفتاب، رسیدگی کردن وارسی کردن، باز دید کردن کسی یا محلی، رفتن و خبر گرفتن از کسی
با شرم و حیا
واژگون، سرازیر، نگون سر
عضبناک خشمگین، متکبر خود پرست مغرور، ناخشنود ناراضی
واژگون، رو به پائین
جایی که اطراف آن را با سنگهای درشت و خرد محصور کرده باشند دیواری که با چیدن سنگهاروی هم ساخته باشند
گزیدن، انتخاب کردن، پسندیدن و جدا کردن کسی یا چیزی از میان چند تن یا چند چیز، ترجیح دادن
سر سنگین، ناخشنود، خشمناک، مغرور، مست
مسافری که در وسیلۀ نقلیه اعم از اتومبیل، هواپیما و امثال آن ها نشسته باشد، مسافری که میان قافله بر اسب یا استر سوار بوده
آنکه چیز بدی را بگزیند، هر چیز بد که کسی برگزیند
سرحان ها، گرگ ها، اسدها، شیرها، جمع واژۀ سرحان
دارای سراشیبی، سرنگون، مقابل سربالا، رو به پایین
سرازیر شدن: در سراشیبی رفتن، رو به پایین رفتن، سرنگون شدن
سرازیر کردن: جاری کردن، سرنگون کردن، واژگون ساختن
سرازیر شدن: در سراشیبی رفتن، رو به پایین رفتن، سرنگون شدن
سرازیر کردن: جاری کردن، سرنگون کردن، واژگون ساختن
آنکه کاری برای کسی برگزیند، کارگزیننده، برگزینندۀ کار
سر برزدن، سر برآوردن و روییدن گیاه از زمین یا برگ و غنچه از درخت، برآمدن آفتاب
زمین پهناور که قوم و طایفه ای در آنجا به سر ببرند، مرز و بوم، کشور
جمع فرزین، از ریشه پارسی فرزین ها