جدول جو
جدول جو

معنی سرگره - جستجوی لغت در جدول جو

سرگره
گره یا دانه ای که بر سر تسبیح ببندند
تصویری از سرگره
تصویر سرگره
فرهنگ فارسی عمید
سرگره
(سَ گِ رِهْ)
عقده و گرهی را گویند که بر سر تسبیح تعبیه کنند. (برهان) (آنندراج) :
ای سرگره از تو عقد جان را
بل واسطه عقد آن جهان را.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
سرگره
گرهی که بر سر تسبیح تعبیه کنند عقده تسبیح
تصویری از سرگره
تصویر سرگره
فرهنگ لغت هوشیار
سرگره
((~. گِ رِ))
گره یا دانه ای که بر سر تسبیح ببندند
تصویری از سرگره
تصویر سرگره
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرسره
تصویر سرسره
نوعی وسیلۀ بازی کودکان دارای پلکان و یک سطح صاف شیب دار، جای لیز و سراشیب، جای سر خوردن
زمین لغزنده و مرطوب، جای لغزنده با شیب تند در کنار کوه یا تپه که بالای آن بنشیند و به پایین لیز بخورند، چچله، چپچله، لخشک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرگرم
تصویر سرگرم
کسی که حواسش متوجه کاری یا چیزی است، مشغول، متوجه، سر خوش، سرمست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرگره
تصویر پرگره
دارای گره بسیار، پرچین، چیزی که چین و شکن بسیار دارد، پر پیچ و خم
چروکیده، پرشکن، پر پیچ و تاب، پرآژنگ، پرنورد، پرشکنج، پرکوس، پرماز، انجوخیده، آژنگ ناک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرگروه
تصویر سرگروه
رئیس و بزرگ تر قوم و طایفه، سردسته، سرکرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرگرد
تصویر سرگرد
افسر ارتش بالاتر از سروان، یاور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرگرا
تصویر سرگرا
نافرمان عاصی سرکش، بیقراری بی آرامی، قصد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سریره
تصویر سریره
راز، پاکدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سراره
تصویر سراره
نابی، گزید گی، بهترینی بهی، پاکیزگی
فرهنگ لغت هوشیار
درجه ایست در آرتش بالاتر از سروان و پایین تر از سرهنگ دوم و علامت آن یک ستاره هشت پربزرگ است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرگروه
تصویر سرگروه
سردسته، سرکرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرگله
تصویر سرگله
سردار رمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرسره
تصویر سرسره
جای بازی و لیز خوردن از برف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرگره
تصویر پرگره
پرچین و شکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرگرم
تصویر سرگرم
مشغول و بجد در کاری مشغول شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرگرد
تصویر سرگرد
((~. گُ))
افسری که درجه اش بالاتر از سروان و پایین تر از سرهنگ دوم است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرگرم
تصویر سرگرم
((~. گَ))
مشغول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرگروه
تصویر سرگروه
((~. گُ))
سردسته، رییس قوم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرگرم
تصویر سرگرم
مشغول
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سرگرم
تصویر سرگرم
Amused, Entertained
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سرگرم
تصویر سرگرم
amusé, diverti
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سرگرم
تصویر سرگرم
divertente, intrattenuto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سرگرم
تصویر سرگرم
मनोरंजित , मनोरंजन किया गया
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سرگرم
تصویر سرگرم
amusant, vermaakt
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سرگرم
تصویر سرگرم
divertido, entretenido
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سرگرم
تصویر سرگرم
развесёлый , развлекённый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سرگرم
تصویر سرگرم
divertido, entretido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سرگرم
تصویر سرگرم
愉快的 , 娱乐的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سرگرم
تصویر سرگرم
zabawny, zabawiony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سرگرم
تصویر سرگرم
розважений , розважений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سرگرم
تصویر سرگرم
amüsiert, unterhalten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سرگرم
تصویر سرگرم
terhibur
دیکشنری فارسی به اندونزیایی