معنی پرگره - فرهنگ فارسی عمید
معنی پرگره
پرگره
دارای گره بسیار، پرچین، چیزی که چین و شکن بسیار دارد، پر پیچ و خم چروکیده، پرشکن، پر پیچ و تاب، پرآژنگ، پرنورد، پرشکنج، پرکوس، پرماز، انجوخیده، آژنگ ناک
تصویر پرگره
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با پرگره
پرگره
پرگره
پرعُقَد. پرشکنج. پرچین: سیاوش ز گفت گروی زره بُرو پر ز چین کرد و رخ پرگره. فردوسی
لغت نامه دهخدا
پروره
پروره
جانوری که در پروار بسته فربه کرده باشند پرواری: (چو مرغ پروره مغرور خصمت آگه نیست از آنکه رمح غلامان تست با بزنش) (شهاب الدین موید سمرقندی)
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.